ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
۱۳ تیر گذشت و من سی ساله سعی مییکنم مدام حواسم باشد که دهه ی بیست گذشت و من باید خیلی باتجربه تر برای خواسته هام تلاش کنم. نمیدونم خوبه یا بد ولی اصلا شبیه دختر دانشجویی که تازه وارد دهه بیست شده بود نیستم. هیجان و خنده و امید توی اونروزها حرف اول رو میزد. رانندگی باسرعت ۱۵۰-۱۶۰ توی جاده ی دانشگاه و رکورد زمان رسیدن به دانشگاه خودم را زدن جزو لذت های اونروزهام بود.و شرکت توی مسابقات اتومبیلرانی آرزویی بود که هیچ وقت محقق نشد. شوخی وشیطنت و اظهار نظر در مورد خیلی از مسایل و افراد. کلاس های متفرقه و دوتا دانشگاه همزمان درس خوندن و منی که قرار بود دنیا رو عوض کنم. ولی کم کم همه چیز عوض شد . رانندگی با احتیاط و حفظ سرعت مطمینه . ساکت و آرام شدن و اظهار نظر نکردن در مورد حتی تخصصم . شوخی کردن جای خودش رو به لبخند داد که مبادا کسی از شوخی های من برنجه. تلاش برای تغییر دنیا شد تلاش برای تغییر خودم. شناخت خودم و تلاش برای یک زندگی درست و تربیت درست.الان به جای علاقه دنبال کارهایی هستم که آینده داشته باشه.
از تغییر خیلی چیزها توی زندگی ام راضی ام . از این آرامش و سکوت راضی ام. از من الانم راضی ام. و فکر میکنم این مهمترین اتفاق سی سالگی ام بود.
پ.ن : غلط تایپی و املایی زیادی ممکنه داشته باشم که با وجود امتحانات فرصت خوندن و اصلاح ندارم ولی در زمان استراحت اینکار را خواهم کرد.
راستش حس میکنم نوشتن این توضیحات بیشتر زمان برد تا اصلاح کردن نوشته ام :))