یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

سی سالگی

۱۳ تیر گذشت و من سی ساله سعی مییکنم  مدام حواسم باشد که دهه ی بیست گذشت  و من باید خیلی باتجربه تر برای خواسته هام تلاش کنم. نمیدونم خوبه یا بد ولی اصلا شبیه دختر دانشجویی که تازه وارد دهه بیست شده بود نیستم. هیجان و خنده و امید توی اونروزها حرف اول رو میزد. رانندگی باسرعت ۱۵۰-۱۶۰ توی جاده ی دانشگاه و رکورد زمان رسیدن به دانشگاه خودم را زدن جزو لذت های اونروزهام بود.و شرکت توی مسابقات اتومبیلرانی آرزویی بود که هیچ وقت محقق نشد. شوخی وشیطنت و اظهار نظر در مورد خیلی از مسایل و افراد. کلاس های متفرقه و دوتا دانشگاه همزمان درس خوندن و منی که قرار بود دنیا رو عوض کنم. ولی کم کم همه چیز عوض شد . رانندگی با احتیاط و حفظ سرعت مطمینه . ساکت و آرام شدن و اظهار نظر نکردن در مورد حتی تخصصم . شوخی کردن جای خودش رو به لبخند داد که مبادا کسی از شوخی های من برنجه. تلاش برای تغییر دنیا شد تلاش برای تغییر خودم. شناخت خودم و تلاش برای یک زندگی درست و تربیت درست.الان به جای علاقه دنبال کارهایی هستم که آینده داشته باشه. 

از تغییر خیلی چیزها توی زندگی ام راضی ام . از این آرامش و سکوت راضی ام.  از من الانم راضی ام. و فکر میکنم این مهمترین اتفاق سی سالگی ام بود.

پ.ن :  غلط تایپی و املایی زیادی ممکنه داشته باشم که با وجود امتحانات فرصت خوندن و اصلاح ندارم ولی در زمان استراحت اینکار را خواهم کرد.

راستش حس میکنم نوشتن این توضیحات بیشتر زمان برد تا اصلاح کردن نوشته ام :))