ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
همیشه عادت داشتم از اتفاقات و حس های خوب زندگی ام بنویسم چون اعتقاد داشتم با نوشتن از خوبی ها و زیبایی ها ، این حس ها ی مثبت رو توی زندگیم پر رنگ تر میکنم. ولی این روزها خیلی دوست دارم از روزهای بارداری ایی قبلی ام بیشتر بدونم و اینکه یادم بیاد چقدر شاید شرایط الانم بهتره ! ولی هر چی میخونم میبینم همیشه همه چیز اونقدر خوب بوده که اصلاً واقعی نیست.
امروز صبح با صدای همسرم که با موبایل حرف میزد بیدار شدم ، از خواب بیدار شدم با خودم گفتم فقط صبحانه میخورم و درس خوندن رو شروع میکنم . اما تا پخته شدن نیم رو و گرم شدن نان ها امیروالا هم بیدار شد. باهم صبحانه خوردیم و من مشغول خالی کردن ماشین ظرف شویی شدم و ظرفهای باقی مانده رو شستم و تا حدودی هم آشپزخانه رو مرتب کردم. هوا خیلی از بارون دیشب هنوز خیلی خنک و دل پذیر بود. برای جوجه ها غذا و آب گذاشتم و چند دقیقه ایی نشستم و نگاهشون کردم.
بعدا نوشت : اینقدر از تاریخ این نوشته گذشته که دیگه یادم نیست از چی میخواستم بنوسیم :))
همون کم و پیوسته نوشتن هم خوبه گاهی فقط یکی دو خط حتی
چون همه چی از ذهن آدم محو میشه
واقعا ....
سلام
کاش میتونستیم نتیجه نظرسنجی را ببینیم
سلام
الان میتونید ببینید