یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

من آرومم ولی قانوناً...

از عید تا حالا 2 کیلو وزن کم کردم. نه به خاطر رژیم یا ورزش. از حرص و ناراحتی به خاطر پسرم. از بس این چند وقته اذیت شدم. چند شب پیش هم پسرم تا صبح نخوابید و تقریباً یک ساعت یک بار گریه می افتاد، چه گریه هایی هم، صورتش خیس اشک و جیغ میزد. پسر من ذاتاً پسر آرومیه و وقتی اینطوری آشوبه مطمئنم خیلی درد داره. برای آزمایش خون که برده بودمش دل توی دلم نبود که چه طوری میخوان از این دستهای کوچولو خون بگیرن.ولی همون طوری که قبلاً گفتم حتی پلک هم نزد. تا صبح ساعت 7 پسرم خواب آرومی نداشت ومن کلافه بودم ، نه به خاطر بی خوابی خودم به خاطر اینکه نمیدونستم مشکل پسرم از کجاست. دم صبح از بس پسرم گریه کرد خودم هم زدم زیر گریه. وقتی به مامانم گفتم اینطوری شد، مامانم گفت واسه اینه که روز قبلش خیلی بهش غذا دادی. فکر که کردم دیدم مامانم راست میگن. روز قبلش من رفته بودم دفتر قضایی برای پیگیری کارهای بیمه ام و خواهرم بهش حریره بادام میداد و امیر هم انگار توی رودوایسی باشه همه اشو میخورد. یک بار هم خواهر شوهرم به زور همه ی حریره اش بهش داد و اون شب هم امیر تا 2 گریه میکرد و آروم نمیشد. البته شاید این حجم غذا خیلی هم زیاد نباشه ولی چون شکمش کار نمیکنه اذیتش میکنه.

+شب عید (نیمه شعبان) با همسرم میخواستیم کنسرت محسن ابراهیم زاده رو بریم ، ولی چون شرایط امیر خیلی خوب نبود دودل بودم. از طرفی هم نمی دونستم مامانم اینا خونه هستن یا خونه ی دایی ام میرن(چون دایی ام شب نیمه شعبان هرسال نذری داره) و مادر شوهر هم میدونستم که امیر رو نگه نمیداره به علاوه ی اینها با توجه به شرایط مالی فعلیمون بلیط اش هم به نظرم گرون بود(نفری 85 تومن)، قبلاً بلیط ها بین 50 تا 65 بودن حالا شده بود بین 40 تا 85 .ولی خوب اصلاً همه چیز عوض شد و عمه ام اومد خونه ی ما برای بازدید عید .دختر عمه ام دخترش رو برده بود دکتر. پیش همون دکتری که من هم امیر رو برده بودم و تجویز دارو کرده بود. یک سالی هست پیش دکتر میبرن و دخترش دارو مصرف میکنه. با اینکه 4 سالش بود ولی خیلی خوب حرف نمیزد و مدام زمین میخورد. با خودم فکر میکردم شاید پیش دکتر نمی رفت حال دخترش بهتر بود.همسرم میگفت یه روز میرم پیش دکتر و میگم ببین پسرم هیچی اش نیست و تو الکی الکی میخواستی دو سال به پسر من قرص اعصاب بدی!!عمه ام رفت و مامان بابا و خواهرم واسه ی شام موندن. با اینکه شب قبلش به خاطر امیر نخوابیده بودم و در روز هم امیر کمی بی حوصله بود ولی به خاطر هفته نظم * در خانه ی ما خیلی مهمونی ام سبک بود و شب خیلی خسته نبودم.

* نمیدونم گفتم در موردش یا نه. قرار شده هر ماه هر کدوم از ما یک مقدار مشخصی مثلاً 300 هزار تومن در ماه حق خرج داشته باشیم. برای هر خرج واجب و غیر واجبی. بعد قرار شد هر هفته یک هدف برای خودمون بذاریم و یکسری قوانین واسش تعریف کنیم و همینطور یکسری جریمه. که این جریمه ها از همون خرج ماهانه کم میشه. اینطوریه که مثلاً توی هفته ی نظم خونه ی ما هر روز مرتب بود.مثلاً این هفته ، هفته ی ورزش بود.و اینطوری هم هست که هفته ایی که تموم میشه قانون هاش باقی میمونه ، نه اینکه وقتی هفته ی نظم تموم شد ، کلاً تموم بشه ، اون هفته کماکان ادامه داره و هفته ی ورزش هم بهش اضافه میشه(راهکارهای خانم مهندسی برای زندگی بهتر و جذاب تر )

آهنگ پست :این آهنگ رو امروز گوش کردم و دوست داشتم.و پستم رو با این آهنگ نوشتم.(کلیک)نمیدونم باید چی کار کنم لینکش درست بشه. اگه کسی میدونه بهم بگه. اگه هم نه اجالتاً اگه خواستین دانلودش کنید توی آدرس سایت ، قسمتی که آدرس من رو نوشته پاک کنید.