یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

آبان


آبان به نیمه اش میرسد و باران بالاخره می بارد ، اما حیف که من فقط باید از پشت شیشه نگاه کنم و تصور کنم که خیابان ها الآن چه شکلی شده اند و چقدر عکاسی در این هوا می چسبد . اینقدر هوا وسوسه انگیز بود که برای چند دقیقه ایی قید آب ریزش و سرفه و لرز را زدم و گفتم میروم بیرون اما کمی بعدش که عقل بر احساسم غلبه کرد به بعدش که فکر کردم دیدم اصلاً حوصله ی تب و لرز دوباره را ندارم. خلاصه که به چند عکس در حیاط خانه مان اکتفا کردم.

حرف از سرما خوردگی شد ، یاد پست یکی از دوستانم افتادم در مورد معقوله ی خود پزشک پنداری ما ایرانی ها ، البته که خیلی موضوع دردناکی است  اما راستش گاهی آنقدر مریض می شوی و دکتر میروی و داروهای تکراری و کودئین و این ها برایت تجویز می کنند که خودت بهتر میدانی حالت چطوری است که چی بخوری ، من هم مثل آن دوستم با داروهای گیاهی خیلی موافق نیستم چون عوارض اش را در کسانی که از طب سنتی استفاده کرده اند شدیداً دیده ام اما با اینکه بعضی از پزشک ها هم چیزی سرشان نمی شود موافقم ، البته که خیلی بی انصافی است اینطور بگوییم اما خوب پزشکی که حداقل هفت سال درس خوانده و وقتی تو میگویی سلام خودکارش را برمیدارد و تند تند داروهای تکراری و مورفین و این ها برایت می نویسد اینطور صحبت کردن در موردش با همه ی بی رحمی ها درست است. وقتی به خاطر برق گرفتگی مجبور شدم 1 ماه آنتی بیوتیک قوی مصرف کنم و الآن سیستم دفاعی بدنم شدیداً تحلیل رفته میدانم برای چرک گلویم دکتر برایم آنتی بیوتیک می نویسد خوب من هم نمیخورم دیگر ، دگزا می نویسد و از این طور داروها خوب حق دارم شربت هایی که قبلاً یک دکتری که بسیار قبولش دارم برای سرفه و (عذر خواهی می کنم ) خلط آوری قبلاً مصرف می کردم را دوباره استفاده کنم و حالم هم بهتر شود و پیش دکتر اورژانس که فقط منتظر است شیفتش تمام بشود نروم.

البته که باید بپذیریم در حق پزشک ها واقعاً جفا می شود و درست است که میانگین درآمدشان از متوسط جامعه بالا تر است ولی اگر به خود من  2 برابرش را هم بدهند حال و حوصله ی سر و کله زدن روزانه با 10 ها یا شاید 100 مریض را ندارم و خوب همه ی سختی های این کار است که باعث میشود یکی از ارزشمند ترین شغل ها بشود همین که دردی را از یک نفر بگیری خودش کار خیلی بزرگی است و روزانه پزشک ها چقدر این کار را تکرار می کند .

نمی خواستم در این مورد صحبت کنم اما حرفش آمد و گفتم و تکمیل شده اش این است که هستند پزشک هایی که علم و تجربه و صداقت و انسان دوستی چراغ راهشان شده و آدم هر وقت ببیندشان اگر تا کمر جلویشان خم شود کم است و متاسفانه هستند پزشک هایی که صرفاً به واسطه ی چندین سال درس خواندن غرور پزشکی می گیردشان و حوصله ی آدم های مریض و حرف هایشان را ندارند و فقط به این فکر می کنند که چطور میشود از این راه پول در آورد و آبروی کاری  حفظ شود ، در مسیر دیسک کمر همسرم و سوختگی خودم از این دو دست پزشک زیاد دیدم، وقتی دکتری دستم را دید و سریع عمل و پیوند تجویز کرد ، وقتی یک دکتر دیگر بی خیال پمادی نوشت و گفت برو خوب میشود ،وقتی یک پرستار برایم دبرید کرد و بهتر از دکتر برایم نسخه پیچید و درد عفونت را از دستم برداشت ،   وقتی یک دکتر دیگر جراحی را مرحله ی آخر گذاشت و گفت پیوند هم بزنی جواب نمی دهد و ای جی کت و پماد و آنتی بیوتیک تجویز کرد و هر هفته روند درمانی را چک می کرد و مدام پماد هایش را متناسب با حال انگشتم عوض می کرد خوب حق دارم از بعضی دکتر ها بدم بیاید و وقتی نظر 5-6 پزشک را بالا و پایین کردم معلوم است که هر پزشکی هر حرفی بزند نمی توانم قبول کنم. و همین باعث میشود که مردم خود پزشک پندار شوند.

پست بعدی راجع به معقوله ی بدجنسی های کشف شده از آقایان می باشد