یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

از تیر ماهی که گذشت

 تیر ماه پر از اتفاق های خوبه واسم که امسال ازشون جا موندم. 2 تیرماه شد 8 سال که ما باهم زیر یک سقف زندگی میکنیم. شب عروسی ، عقد و همه مراسم های از این دست خودم را اصلا دوست ندارم. خاطره های قشنگی نبودن واسم و چقدر حیف ... چقدر حیف که آدم بزرگ ها نفهمیدن با چهره ی درهم کشیدشون و حرفهای سنگینشون چه خاطره ایی رو واسم می سازن ، و شاید هم میدونستن....

8 تیر تولد همسرم و 13 تیر تولد خودم. امسال اولین سالی بود که من برای همسرم هدیه ایی نخریدم و این برای خودم خیلی عجیب بود...و عجیب تر اینکه همسرم واسم هدیه خریده بود :)  تصمیم داشتم با امیروالا بریم دوتا ادکلن بخریم یکی واسه خودم یکی واسه همسرم از طرف امیروالا ولی نشد... وقت نشد ... درگیر امتحانات بودم . همسرم 1 تیر آخرین امتحانش رو داد و من 9 تیر آخرین امتحانم بود. دهه ی اول تیر روزهای به شدت سخت و پر از استرس واسم سپری شد. 

نتیجه ی ارشد اومد و من رتبه ام 900 شد. حسابی خوشحال و ذوق زده بودم. بریم چندتا واکنش ببینیم :))

جاری ام : وای آفرین ... چقدر خوبه که اینقدر به درس علاقه داری.

مامانم : آهان ... خب .... ارشد باید دو رقمی بشی وگرنه فایده نداره !

خواهر بزرگه : ا ؟ دانشگاه آزاد قبول میشی ؟

به خواهر بزرگه و مامان توضیح دادم اگه یادتون باشه 10 سال پیش پسر دایی امون رتبه اش 500 شد و علم و صنعت قبول شد (مهندسی برق ) و اونجا خواهر بزرگه گفت آخه یادمه منم سه رقمی شدم ولی قبول نشدم. و من بعدا یادم افتاد خواهر بزرگه ارشد IT داده بود و اون سال شاید اولین سالهایی بود که این رشته داشت دانشجو میگرفت. و خب خیلی فرق میکنه. مثلا همکار همسرم پارسال رتبه اش 12 شد اما چه رشته ایی ؟ مهندسی سوانح (یه چیزی توی همین مایه ها ) خب کلا این رشته نهایتا تا رتبه 50 مجاز به انتخاب رشته بودن ! مثلا شما چطوری میتونی این رشته بشی سه رقمی؟ و خب رشته ی من که تا رتبه ی 7000 مجاز هستن یعنی حداقل تا رتبه 2000 میشه امید به قبولی داشت... خلاصه همه ی این ها رو گفتم واسه اینکه وقتی درمورد چیزی اطلاعات نداریم حداقل انرژی مثبت بدیم .

دیشب خواب دیدم که دانشگاه زنجان اونم شبانه قبول شدم.توی خواب با خودم میگفتم خب اشکال نداره حداقل وقت دارم برم همدان مدارکم رو بگیرم :)) وقتی بیدار شدم خیلی ناراحت بودم ولی یادم افتاد اصلاً من زنجان رو نزدم :)) .... اگه خیلی ساله وب لاگم رو میخونین میدونین که من سال 95 دانشگاه بوعلی همدان ارشد اخترفیزیک قبول شدم و رفتم ولی حادثه ایی که واسم اتفاق افتاد باعث شد دیگه نرم و حتی انصراف هم ندادم.

روزی که میخواستم آزمون ارشد بدم شرایطی بود که ما رشت بودیم و بعدش باید میرفتیم اصفهان و من حوزه ام تبریز بود . و صرفا به خاطر آزمون من از رشت اومدیم تبریز و از تبریز رفتیم اصفهان ! و مثل همیشه (به خاطر تربیتی که 20 سال تحت تاثیرش بودم ) به همسرم گفتم من که چیزی نخوندم ولش کن مستقیم بریم اصفهان! ولی همسرم گفت نه از کجا معلوم شاید قبول شدی نباید فرصتت رو از دست بدی.... و من چقدر ممنون و خوشحالم که همسرم اجازه نداد صورت مسئله رو پاک کنم و رتبه ام هم خیلی خوب شد و بی نهایت امیدوارم تبریز - روزانه قبول بشم.

امروز صبح شاید بعد از دو هفته دوباره برگشتم به همون خانم مهندس قبلی و ساعت 6:30 بیدار شدم و الان کلی سرحالم. پروژه و گزارش کارآموزی ام مونده و باید یک بار دیگه برم تهران .