یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

جاده ایی می پیامیم به زیبایی قلب مهربانت و به درازای عمر عشق در دلت



عیدی که شاید شروع خوبی نداشت و لحظه ی سال تحویلی که با دلگیری شروع شد و اولین شب سال جدید که با گریه صبح شد . ایامی که هم خندیدیم و هم گریه کردیم ، هم عاشق بودم و هم به دور از عشق .

شاید همه ی روزهای بد این عید دلیل خوبی برای آغاز یک سال افتضاح باشد و با گفتن این ضرب المثل مسخره " سالی که نکوست از بهارش پیدا است " خودم را باید قانع کنم که بدترین سال را خواهم داشت . 

گاهی تلاش کردم فراموش کنم هر آنچه را که شد اما یکهو به هم ریختم و تبر زدم به ریشه ی هر چه کاشتم. 

بعد از سفر و گردش و تولد که به کام هم چندان نبود همه ی عقده ها یک جا ریخت بر سر کسی که مقصر اصلی داستان بود اما نه آن قدر که تنبیه شد.

+ یک بار دیگر اعتماد و یک بار دیگر عشق و امید به زندگی ، نگاهی نو به سالی که قرار است برایم سرشار از برکت باشد :)

سال نو مبارک

++ نوشتم تا یادمان نرود دستهایی که به نشانه ی بستن یک همکاری جدید و عقد یک قرارداد چطور محکم به هم فشرده شد.