یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

قرنطیه ی درست ؟

مادر بودن توی این روزها یکی از سخت ترین کارهاست. یه روزهایی حالم خوبه و باهم صبح تا شب  کلی بازی میکنیم، آشپزی و کارهای خونه تعطیله و کل وقتم در اختیار امیروالاست، از نقاشی و خمیربازی و ماشین و توپ بازی گرفته تا پازل و کاردستی و کتاب خوندن ... ولی خب همه این ها در نهایت میشه ٤-٥ ساعت و از  حداقل ٧-٨ ساعت دیگه میمونه که واقعا نمیدونم باید چی کار کنم با امیروالا ، گاهی خودش  باخودش بازی میکنی گاهی کتاب میبره توی حیاط تا واسه کبوترها کتاب بخونه ولی بازهم خیلی حوصله اش سر میره. نمیدونم این سبک از قرنطیه درسته یا نه ! نمیدونم تا کی قراره اینطور ادامه پیدا کنه ، گاهی تو روز واسش ٢ ساعت کارتون میذارم که کلی عذاب وجدان میگیرم. 

خودم کلی برنامه و آرزو دارم که این شرایط همه رو استاپ کرده . حسابی خودم رو با باغچه ام مشغول کردم با پیدا کردن کوچک ترین تایم زبان میخونم(کتاب ٥٠٤) ، ولی مدام دارم لابه لای این روزمرگی ها دنبال فلسفه ی زندگی میگردم، تنها آرزوی محال من برگشتن به ١٠ سال پیشه . برای تحقق خیلی از آرزوهام ١٠ سال عقب افتادم. و این شرایط کلا همه چیز رو به هم ریخته !

اگه پیش خانواده ام بودم خیلی شرایط واسم راحتتر بود ولی دلم رو خوش میکنم که توی شرایط سخته که آدم میتونه ساخته بشه .