یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

بارون بارید

نگاهی به یادداشت های پارسال بهمن می اندازم، خیلی حس خوبی بهم نمیدن، سرزندگی خاصی ندارن، فقط نوشتم تا مجبور باشم شاد باشم ... اما دوسال پیش این موقع ها حالم خیلی بهتر بوده، حتی اگه از موضوع شادی ننوشته باشم.

بزرگترین اشتباه ما در دوران کرونا ، قرنطیه کردن روحمان بود، الان به یقین رسیدم که چقدر اشتباه زندگی کردم این یک سال رو ! منتظرم امتحاناتم تموم بشه تا به خودم یه استراحت درست حسابی بدم و رویه زندگی ام رو تغییر بدم.

همیشه بعد از یه دوره رکود ذهنی میام و مینویسم :)) اما اینبار واقعا حالم خوبه، تظاهر نمیکنم … حالم خوبه ! بارونی هم که بارید کمک کرد که لبخند روی لبم بشینه و ببینم که چقدر عاشق زندگی ام هستم . 

امروز ظهر رفتیم دیدن همکار همسرم، همین چندتا خونه اونطرف تر ، زانوش رو عمل کرده و یک ماهی باید خونه نشین باشه، با اینکه دوهفته ایی بود تقریبا نخوابیده بود و از درد کلافه بود، لبخندش پاک نمیشد و کلی از دیدنمون ذوق کرد و با حوصله و عشق حرف میزد و کلی هیجان برای نشون دادن نقاشی های همسرش و عکاسی های دخترش داشت .

خانمش نقاش حرفه ایی هست و آموزشگاه داره و حسابی کارش گرفته و برای خودش بروبیایی داره ، داشتم با خودم فکر میکردم این زن حداقل ١٠سال از من بزرگتره ، یعنی حداقل ده سال بیشتر از من تلاش کرده تا به اینجا رسیده … و همین یه نیروی مضاعف شد برای شاد شدنم :)


امروز از خودم خجالت کشیدم ، اینقدر همکار همسرم از من تعریف میکرد و یک خط در میان هم میگفت آقای همسر همیشه از شما تعریف میکنه و چقدر زوج فوق العاده ایی هستین شما و واقعا آدم از دیدنتون کیف میکنه ، خجالت کشیدم چون عادت کرده بودم همه اش غر بزنم و فقط عیب های همسرم رو ببینم، اینکه اصلا کمک نمیکنه ،اینکه کارهایی که به عهده اشه رو توی دیرتر زمان ممکن انجام میده یا اصلا انجام نمیده و …  ولی همسرم اینقدر مثبت و مهربون و عاشق بود که این مرد من رو قبل از دیدن این طور شناخته بود . برای همین به خودم اومدم … دلم میخواد همه چیز رو بهتر ببینم ، نکته سنج تر باشم ، باهوش تر زندگی کنم .مثبت تر …

خبرهایی دارم … ولی اونقدر افکار منفی از نکنه ها توی سرم میچرخه که خیلی مهار کردنشون واسم سخت شده .

٤ تا ١٥ بهمن امتحان دارم ، تقریبا یک روز در میون و آخری ها هم که هر روز …بعد از امتحانات حتما میرم توچال ، دیزین ششمک یا هرجایی که شد …کرونا رو باید جدی گرفت نه اشتباهی!