یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

روزهای بی قراری

تابستون بود که مثل هر روز والا رفت توی محوطه دوچرخه سواری. خورد زمین و زانو سمت چپش زخم شد. از اون به بعد میگفت پام درد میکنه و بد راه میرفت. منتظر بودیم خوب بشه ولی راه رفتنش بدتر میشد که بهتر نمیشد. تا اینکه رفتیم ارتوپد ،رادیوگرافی انجام دادیم و گفت مشکلی نداره ولی اگه این رویه طولانی شده ۲ هفته آسپرین بهش بدین و دوباره بیاین. کلی اصطلاح پزشکی هم گفت که ما هیچ کدوم رو نفهمیدیم. به پیشنهاد برادر شوهرم رفتیم  پیش یه دکتر کار بلد. توی مطب متوجه شدم که دکتر آمریکا هستن و آنلاین ویزیت میکنن! ۲۵۰ تومن حق ویزیت رو دادیم و دکتر دستیار معاینه کرد و دکتر از امریکا افاضات می فرمودن. ام آر ای کلی ، آزمایش خون ، اسکن مغز استخوان. خیالمم راحت کردکه اسکن هسته ایی مغز استخوان هیچ خطری برای بچه نداره فقط تا ۲۴ ساعت بعد از این کار بچه نباید پیش نوزاد یا خانم باردار بره! !! چون احتمال میدادیم ام آر ای دیر آماده بشه ترجیح دادیم شهر خودمون اینکار رو انجام بدیم‌. از طرفی هم درگیر آندوسکوپی و تست آلرژی یارا شدیم.که نشون میداد به خاطر رفلاکس شدید و اسید زیاد معده دریچه مری سوخته و به همه خوراکی های مورد علاقه اش آلرژی داره.برگشتیم شهر خودمون به دنبال ام آرای ، چون کلی نوشته بود میگفتن باید بیهوش بشه، یک جا هم بیشتر نبود که با بیهوشی انجام بدن. اسممو نوشت و گفت زنگ میزنیم . یک هفته گذشت خبری نشد پیگیری کردم و متوجه شدم مشکل دکتر بیهوشیه که نمیاد ، به پیشنهاد استادم به تنها بیمارستان کودکان زنگ زدم و گفتن داریم. نوبت داد برای آخر هفته و آخر هفته زنگ زد گفت دکتر نمیاد. تهران نوبت ام آر ای گرفتم برای هفته ی بعد. والا آنفولانزا گرفت و یک هفته توی خونه بود. دو هفته بعد رفتیم تهران ، ام ار آی انجام شد و برگشتیم. ام آر ای رو بردیم پیش دکتری که استادم معرفی کرده بود. گفت یه چیزی هست که من نمیدونم چیه و به نظر من نیاز به نمونه برداری هست. چون یه تومور توی ام آر ای دیده میشه ولی خوش خیم یا بدخیم بودنش توی نمونه برداری معلوم میشه و چون تخصص من نیست دکتر فلانی رو بهتون معرفی میکنم، فقط پیش ایشون برین. تهران هم اگه خواستین برین دکتر جمشیدی. با همسرم خیلی حرفها داشتیم ولی سکوت میکردیم. نمیشد حرفها ی دکتر رو باور کرد. باور که نه حتی نمیشد بهشون فکر کرد. یک هفته گذشت و نوبتمون پیش دکتر رسید. توی مطب یارا شلوغ میکرد و دکتر به من گفت بیرون باشم. همسرم اومد اضطراب و لبخند باهم داشت. گفت دکتر گفت احتمالا استئواستوماست. یه تومور خوش خیم استخوانی . ولی قطعی رو فردا با سی تی اسکن بهمون میگه. همسرم پرسیده بود یعنی سرطان نیست؟ دکتر گفته بود بعیده چون پسرتون سرحاله.

فردا ساعت ۱۰ رفتیم دنبال والا از مدرسه ، خانم معلم تا پایین پله ها اومد و کلی آرزوی خوب واسمون کرد و چقدر دوست داشتم اون لحظه بغلش کنم از شدت تنهایی. بارون میبارید . رسیدیم دستگاه سی تی اسکن خراب بود. ۲ ساعت وقت گذروندیم و دوباره رفتیم. چند سال طول کشید نمیدونم . ولی بالاخره همسرم اومد و گفت همون استئواستوماست ....

و من دیگه هیچ چیزی واسم مهم نبود. و شنیدن سلامتی پسرم برام کافی بود.

دکتر گفته بود اینجا فقط جراحی میکنن ولی تهران با RF هم انجام میشه.

پ.ن: خیلی سریع نوشتم برای همین بیشتر شبیه یه گزارش شد. ولی دوست داشتم به تک تکتون بگم که چقدر یه روزهایی بودنتون واسم بیشتر از همیشه عزیز میشه و چقدر خوشحالم که دوستهایی اینقدر حقیقی دارم. درسته من بی معرفت بودم ولی شما ماه بودید.

نظرات 11 + ارسال نظر
رویا دوشنبه 4 دی 1402 ساعت 00:30

سلام خانم مهندس حالتون چطوره بهترید؟ گل پسرتون چطوره در چه حالید؟

سلام عزیز دلم
خوبیم خدا رو شکر
کارها خیلی زیاد شده برای همین فرصت و حوصله کم میشه

افق بهبود یکشنبه 19 آذر 1402 ساعت 00:39 http://ofogh1395.blogsky.com

چه روزای سختی رو گذروندی
امیدوارم روزهای بعد روزهای مهربون تری باشه
حسابی به خودت" خسته نباشید" بگو

ممنونم عزیزدلم
خداروشکر روزهای سخت میگذرن و روزهای مهربون تر میان

لیلی چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 19:11 http://Leiligermany.blogsky.com

هر بار پیش دکتر رفتن و نوبت گرفتن برای هر سونو یا اسکن کلی انرژی و وقت آدم گرفته میشه با کلی استرس و نگرانی اونم با بچه کوچیک واقعا عذاب اوره. خدا رو شکر که نگرانی ها تموم شد

ممنون عزیزم از درکی که داری
الهی شکر

پری چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت 06:58

عزیزممممم فدات بشم چی بهت گذشته این چند وقت؟این حجم از فک و نگرانی و تنهایی که بقول‌خودت با همسرت خیلی حرفا داشتین اما نزدین
چشام پر از اشک شد آخر نوشته‌ات
خیلی خوشحالم واست که همه چیز‌ختم بخیر‌ شد خدا رو شکر
الهی که حال بد همیشه و همیشه از خودت و همسرت و گل های ‌نازت دور دوووور باشه
به یه چیزی دقت کردم اونم این که چقدر پروسه درمان و رفتن پیش دکتر استرس زاست، نه بخاطر‌خود دکتر و درمان،بخاطر اینکه خیلی آدمو معطل میکنن و خیلی بیخیال میگن دکتر نیومده،نوبتتون نمیشه و هزار حرف دیگه، تا رسیدن خود نوبت آدم از فکر و خیال اذیت میشه چه برسه‌به اینکه وقتی موعد رسید تشریف نداشته باشن و انجام ندن
خدا‌رو شکر حال همتون خوبه، ولی شما خیلی بیشتر از همیشه مراقب سلامتیت باش خانم مهندس مادر

عزیز دلمی ببخشید که ناراحتت کردم
جدا از استرسی که برای عزیزترینت توی زندگی متحمل میشی و کسی بهت حق نمیده که پریشان باشی و به قول تو بی خیال نوبت نمیدن یا هر چی این نگاه کالا گونه در طب و پزشکی خیلی آدم رو اذیت میکنه.اصلا به جایی میرسی که واقعا دکتر راست میگه یا برای جیب خودش میگه؟

نجمه چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت 05:42 https://najmaa.blogsky.com/

من چرا گریه کردم؟؟؟
هزار مرتبه شکرررررر
سلامت باشن جوجه ها

ببخشید که ناراحتتون کردم
عزیز دلم

مهردخت سه‌شنبه 7 آذر 1402 ساعت 17:50

الهی شکر ،هزاران بار شکر که ختم به خیر شد
الهی هیچ کس دردمند نباشه، بیماری و گرفتاری از همه دور

الهی هزار هزار شکر
الهی آمین

رویا سه‌شنبه 7 آذر 1402 ساعت 10:31

سلام عزیزم
والا رو از طرف من ببوس چشام پر شد وقتی خوندم چقد اذیت شدید؛ این روزها هم می گذره مواظب خودتون باشید

سلام عزیزم
ببخشید که ناراحتتون کردم
ممنونم عزیز دلم

ویرگول دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت 18:19 http://Haroz.blogsky.com

الهی خوش خبر باشی همیشه
چند دفعه هی خواستم بپرسم که چی شده که همش دکتر و آزمایش می رید ولی خوب به خودم اجازه ندادم
الهی هزار بار شکررررر که سلامت پسر کوچولو

ممنونم عزیزم که به فکرمون بودی
الهی هزار بار شکر

زهرا دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت 17:43

چه روزهای پراسترسی رو پشت سر گذاشتین
خداروشکر که ختم به خیر شد
خداروشکر

ممنونم عزیزم
الهی شکر واقعا

نسترن دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت 10:16 http://second-house.blogfa.com/

الهییییییییی چی کشیدی خانم مهندس
چشمام پر شد اصن
من طاقت مریضی بچه هارو اصن ندارم
یکی از دوستانمون هم همینجور شده بود خیلی سال پیش یادمه عملش کردن و خداروشکر خوب ِ خوبه الانم داره ارشد میخونه هزارماشاالله
ان ششااله گل پسر شمام براحتی خوب میشه
یارا چطوره؟ رفلاکسش بهتره؟

قربونت برم عزیزم ببخشید که باعث ناراحتیتون شدم
ممنونم عزیزدلم ان شاءالله که همینطوره
خدا رو شکر از وقتی دارو میخوره خیلی بهتره

لیمو دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت 09:18 https://lemonn.blogsky.com/

ممنون که ما رو محرم دونستید و برامون تعریف کردین، اصلا شبیه گزارش نبود بیشتر به چشمم نگرانی های والدین خوبی بود که یارا و والا بابت داشتنشون دو تا از خوشبختترین بچه های زمینن. پروسه پزشکی توی کشورمون بااینکه پیشرفته ست اما مضطرب کننده و طولانیه. حالا که از اینهمه استرس گذشتین امیدوارم دوباره روزهاتون آروم بشه و از گربه لب پنجره بنویسین و بچه ها که بازی میکنن و میخندن. ❤️

ممنون عزیز دلم
پزشکی تو کشور ما واقعا قویه و حتی خیلی راحت تر از کشورهای دیگه ، ولی من فکر میکنم همین در دسترس بودن شده منبع درآمد و به قول شما استرس زا برای خانواده ها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.