یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

پاییز بی عکس

چند روزیه خیلی دلم میخواد برم بیرون و کلی از پاییز عکاسی کنم ولی اوضاع کرونایی وحشتناک قرمز پایتخت و آلودگی شدید هوا هر روز منصرفم کرده. 

اوضاع اقتصادی همه خیلی خرابه و نیازی به ذکر مصبیت نیست که توی همین ماه از همه ی بستگان چقدر قرض گرفتیم ولی لابه لای همه ی این قرض ها نیاز داشتم یه کارهایی بکنم که حالم خوب بشه ، مثلا پارچه سفارش دادم که روتختی بدوزم . اعتقاد دارم اگه یکسری کارها و خرج ها اتفاق نیافته واقعا حال دل و زندگیمون بهم میریزه. 

یه شاگرد به همسرم معرفی شد که اکثر درسهاشو با همسرم کلاس میخواد ولی شرایط سخت زندگیشون باعث شد بیشتر دنبال یک کار خیر باشیم تا درآمد درست حسابی ، این پسر با مادرش زندگی میکنه و مادرش طلاق گرفته و توی بیمارستان کار میکنه و همیشه اضافه کار هم میمونه یعنی هر روز با تعطیلات تا ٨ شب سر کاره ، واقعا یک زن چقدر توانمنده که داره به تنهایی بار سنگین یه زندگی دونفره رو توی این اوضاع دلهره آور اقتصادی میچرخونه، امروز با خانمه صحبت کردم وهزینه ی کلاس رو ١/٣ هزینه ی متعارف بهش گفتم و گفتم هرچقد توان پرداخت ماهانه دارین بگین مابقی رو به مرور بعد از اتمام کلاس ها تسویه کنید، اول میگفت ماهی ٢ تومن بعد که من این ها رو گفتم ، گفت راستش من وام زیاد گرفتم برای همین از حقوقم با اضافه کار ٢٨٠٠ میمونه اگه ١٥٠٠ قبول کنید خیلی بهتره که بتونم خرج های دیگه رو هم انجام بدم ، و من هم گفتم باشه و چقدر خوشحال شد و دعا کرد . واقعا وقتی یه بطری روغن سرطان زا از ٢٠ تومن شده ٧٠ تومن و هزار یک چیز دیگه که در کمتر از ٣ ماه اخیر افزایش قیمت ٧٠-٨٠ درصدی داشته چطوری یه زن میتونه با ١٣٠٠ زندگی کنه ! همسرم میگفت بهش بگو اگه نمیتونه ماهی ١ تومن هم میتونیم قبول کنیم.

یک هفته ایی هست همه ی کلاس هامو کنسل کردم و یکم به خودم استراحت دادم  و صبح ها تا ٨-٩ ،اگه امیروالا بیدارم نکنه میخوابم و کلی تغییر دکوراسیون توی خونه دادم و این تغییرات حالم رو خیلی خوب کرده و کلی انگیزه بهم داده هنوز هم کلی کار دیگه برای خوشگل کردن خونه دارم :)

تصمیم داشتم توی اینستاگرام بنویسم ولی نشد ، اینگار هیچ جا مثل وب لاگ بهم نمی چسبه حتی روی کاغذ.

همیشه از خودم انتظار کمال دارم ، برای همین نمیتونم بنویسم و میگم بذار یه وقت خوب یه حال خوب یه موضوع خوب وکه بعد از خوندنش کلی کیف کنم ولی هیچ وقت اونروز نمیاد، مگه اینکه اونقدر بنویسم تا ذهنم آروم و منظم بشه و بتونم از روزمره هام به زیبایی خودشون بنوسم :)

حالا برم چایی بذارم و توی حیاط روی صندلی هایی که واسشون زیرنشیمن خریدم و رویه اشون رو خودم دوختم  بشینم و از روزهای پاییزی لذت ببرم.