یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

Overhaul

چند شب پیش مادر شوهر زنگ زد که overhaul پالایشگاه هست و چرا تو نمیری؟ همسرم درس و کار و تنهایی ما رو دلیل نرفتنش اورد. وقتی قطع کرد همسرم رو قانع کردم که بره. کلی بالا و پایین کردیم و شرایط  رو سبک سنگین کردیم و با وجود شرایط فوق سخت تصمیم به رفتن شد. چون این مدت به خاطر از دست دادن شغل دوم همسرم کمی در مضیقه بودیم. به برادرش زنگ دد و اون گفت فردا کارها رو هماهنگ میکنم برای اومدنت. دوشنبه حدود ساعت ۸ همسرم رفت و من پسرهام تنها شدیم. رفتنش خیلی سخت بود هر چند میدونستم ۴ روز دیگه برمیگرده و یک شب هست و دوباره میره و این رویه قرار بود به مدت سه هفته ادامه داشته باشه. تنها بودن یک طرف قضیه بود و اینکه جایی برای رفتن هم نداشتن یک طرف. برادر شوهرم اینا همگی کرونا گرفته بودن  و من توی شهرم کاملا تنها بودم. دو روز خیلی سخت واسم گذشت که همسایه ی طبقه ی بالا هم گفت میخوام برم همدان و یکی دوهفته ایی نیستم. از طرف دیگه خودم ترس کرونا رو داشتم. میترسیدیم به خاطر همون تب و لرز یک روزه کرونا داشته باشم. میترسیدم اگه حالم بد بشه بدون ماشین چه کاری از دستم بر میاد. همه ی این استرس ها و کلی فکر منفی و حال بد تنهایی ازم آدمی ساخته بود که اصلا شبیه خودم نبود.

یک زن وابسته ی بی عرضه و غمگین !


وقتی همسرم برگشت برای شیفت کاریش  فردای اون روز هم نرفت اراک و موند و باهم رفتیم دکتر و خرید و بعدش یک دفعه ایی تصمیم گرفتم باهم بریم اراک . برای همین من اون شب شاید فقط نیم ساعت خوابیدم. ساعت ۲/۵ راه افتادیم و ساعت ۵/۵ رسیدیم.


به تاریخ ۲۵ آبان:

اینقدر فاصله ی نوشتن هام زیاد شده و حجم اتفاقات بالاس که نمیتونم برای نوشتن با جزییات تمرکز کنم.

فردا صبح قراره بریم رشت ... شاید توی مسیر وقت کردم و نوشتم.