یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

از تبریز

مدت زیادی گذشت تا حدی به یک آرامش نسبی برسم و کلی کار و درس تلنبار شده رو سر و سامانی  بدم و الان دنبال پیج هایی برای رسیدن به ظاهرم باشم :)

توی این مدت امتحانات پایانترم تمام شد ، اسباب کشی به تبریز ! انجام شد ، کرونا هم گرفته شد.

و الان در حالی امیرحافظ خوابیده و ماشین لباسشویی داره آخرین لباس ها رو میشوره و مواد اسنک هم روی گاز در حال پخته شدنه دارم مینویسم و آهنگی از سهراب پاکزاد گوش میکنم و شله زردی رو که دیشب پخته بودم میخورم و هر از گاهی سرفه میکنم و از اینکه سرفه ها به اوج نمیرسد و خفه ام نمی کند خدا رو شکر میکنم.

تبریز را خیلی دوست دارم و اگر بخواهم از اینجا بروم قطعا انتخابم تهران است ، نه هیچ شهردیگری…و البته شاید مهاجرت از ایران … آرامشی که اینجا دارم را هیچ کجا نداشتم، با اینکه در طول این یک ماه اول همسرم و بعد خودم و امیروالا و بعدش مادرم و بعدترش امیرحافظ کرونا گرفتیم و حدود دو هفته است که یا مریضم یا مریض داری میکنم و یک چیزایی در درون حالم خیلی خوب است . 

باشد که بیشتر بنویسم و بیشتر خودم باشم :)