یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

ای ز عشق ات عالمی ویران شده



بعضی روزها سخت و کشدار می گذرند و گاهی وقت ها حالی دارم شبیه آدمی که هیچ حسی ندارد و دست و دلش به هیچ چیز نمی رود. از صبح پنجره ی وب لاگم را باز کردم تا بنویسم . بنویسم تا شاید افکار درهم و برهمم که به هیچ ختم میشود منظم شود. اما هر بار به هر بهانه ایی از نوشتن شانه خالی می کنم تا با دیدن عکس خواننده ایی که آهنگ جدید خوانده بی اختیار لبخند کمرنگی میزنم  ویاد روزهای نوجوانی ام می افتم. خواننده نوستالژیکی (برای من ) که یاد آور روزهای همیشه خوب است. با شنیدن صدایش یاد شیطنت های دبیرستان ، رانندگی با سرعت و رقص می افتم.

دوم دبیرستان بودم. ماهواره نداشتیم . اما از اینترنت همیشه جدید ترین آهنگ ها و موزیک ویدیو ها را پیگیری می کردم. دوستم ، فیروزه ، عاشق شهریار بود و هر بار که آهنگی میخواند با ذوق و شوق وصف ناشدنی می آمد و تعریف می کرد و آرزویش داشتن مردی شبیه شهریار بود و من سر به سرش می گذاشتم که پسر عمه ام خیلی شبیه شهریار است و او هم هر بار سراغ پسر عمه ام را می گرفت و با شوخی های بچگانه ی خودمان میگفت :" یه کاری کن بیاد منو بگیره." 2 سال بعدش فهمیدم همین پسر عمه ام عاشق خواهرم شده . اما خواهرم قبول نکرد که حتی به خواستگاری بیایند چون اصلاً از قیافه ی پسر عمه ام خوشش نمی آمد و آبش هم یک جورایی با خانواده ی عمه ام توی یک جوب نمی رفت . خواهر من 5 سال پیش ازدواج کرد و پسر عمه ام هنوز مجرد است. نمی دانم شاید هنوز عاشق است .  روزهایی که پسر عمه ام با شرم و عشق و لبخند خواهرم را نگاه میکرد و نجیبانه سر به زیر می انداخت و برای اسباب کشی ما همه ی وسایل را خودش و برادرش رو کولشان می گذاشت و 30 تا پله ی خانه یمان را به عشق خواهرم بالا آورد و از نفس افتاده بود  را فراموش نمیکنم.  
+ دوربینم را خانه ی مادرم گذاشتم و نرسیدم که بروم برش دارم. دلم خیلی برایش تنگ شده.
  ادامه مطلب ...