یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

کشورم ایران

اپیزود اول:

همسرم توی یک کارخانه ی تولید قطعات خودرو سر پرست بخش بازرسی است. تقریباً هر روز از نحوه ی کار کردن مهندس های بازرس به شدت عصبانی و ناراحت است. میگوید : مدام توی خط می چرخند بدون اینکه بار را بازرسی کنند تایید میکنند. فقط سیگار میکشند و با بقیه بگو بخند راه می اندازند. من هم که نباشم توی دفتر فقط میخوابند . عادت کردند به پول مفت گرفتن وقتی هم به نحوه ی کار کردنشان ایراد میگیرم میگویند بی خیال مهندس اینجا ایران است!

آن وقت موقع خرید خودرو که میشود همین آدمها اول از همه فریادشان به آسمان است که مثلاً در کشور های اروپایی نصف هزینه ی خرید خودرو را میدهی و صاحب ماشین میشوی و در کشوری مثل آلمان بقیه هزینه را خود دولت میدهد و سایر کشور ها هر وقت دلت خواست و یه چیزی توی همین مایه ها . اینجا باید 2 برابر ارزش واقعی خودرو هزینه بدهیم و یه خودرو بی کیفیت سوار شویم.

بله دیگر وقتی بازرس قطعات خودرو شما باشید آخرش همین میشود دیگر. آن کسی هم که آن بالا انبار پول جمع میکند هر بار  10 میلیونی میگذارد روی قیمت و میگوید بی خیال اینجا ایران است، مردم مجبورند ، میخرند.

خیلی خوشحالم از اینکه همسرم هم با من هم عقیده است در مورد اینکه ما و امثال ما می توانیم یک کشور را درست بسازیم . وقتی از من نسلی باقی بماند که به اصول انسانی پایبند باشد وقتی تو هم نسلی این چنین تربیت کنی و الی آخر خودش می شود یک شهر و یک کشور.

اپیزود دوم:

دیروز یک ساعت و نیم با عشق از هوای پاک و فوق العاده این روزها عکاسی کردم و عشق کردم. وقتی از پل پایین می آمدم یک دسته توریست آلمانی ایستاده بودند. خانمی خیره به من لبخند زد و با لحجه ی کج و معوجی گفت سلام. خندیدم و گفتم سلام. در حد چند ثانیه با هم خوش و بش کردیم و بهشان خوش آمد گفتم. بی اختیار لبخندی زدم و خدا رو شکر کردم از اینکه اوضاع کشورم دارد در این زمینه بهتر میشود. چند سالی بود که جز افغان و عرب توریست دیگری در شهرم نمیدیدم. خوشحالم که حداقل می آیند و اوضاع امن و آرام کشورم را می بینند و خدا کند کسی جیبشان را نزند و گشت ارشاد ، ارشادشان نکند و ... با خاطره ی خوش از ایران برگردند و برای بقیه از تمدن دیرینمان و حتی امروزمان بگویند.

اپیزود سوم :

از دیروز مدام دارم به این فکر میکنم که چه بر سر تمدن های کهن آمد. یک زمانی  ابر قدرت جهان ایران و مصر و یونان بود زمانی بود که در اروپا سالی یک بار حمام میرفتند ،  ایران سیستم فاضلاب داشت و در هر محله ایی یک گرما با سونا و جکوزی از نوع خودش بود. اما چه شد که ایران به اینجا رسید و مصر با خاک یکسان شد و ... 

* برای دوست خوبم (دل آرام) : برای وصل شدن وای فای دوربین  حتماً یک پست کامل قرار خواهم داد.