یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

زندگی جدید

روزهای خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم چه روحی و چه جسمی.ولی خدا رو شکر الان خیلی همه چیز آرومه.ولی خیلی کار دارم.دلم میخواد سر فرصت با حوصله بیام و بنویسم برای همین هر روز به تعویق می اندازم نوشتن رو.

صرفا جهت ثبت وقایع:اسباب کشی انجام شد و بعد از یک هفته اوضاع خونه تقریبا مرتبه.ولی هنوز کلی تمیز کاری دارم.امروز پسر همسایه امون اومد خونه امون و با امیروالا بازی میکردن.بعد هم مامانش صداش زد و امیروالا هم دنبالش.رفتن توی کوچه.

کار این روزهای امیروالا فقط اینه که یا پشت در حیاط یا پشت در خونه وایسه و بگه ددر.

دیشب سرمیز شام بودیم که یهو کتری ام سر رفت.شتاب زده بلند شدم که زیرش رو خاموش کنم که امیروالا گفت:بدو مامان.

الان هم خسته از تمیزکاری آشپزخونه روبروی کولر نشستم و حسابی هم سرما خوردم.