یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

پره اکلامسی یا کرونا

9 مرداد 1400:

امتحان هام تموم شده و آرامش تا حدودی به زندگی ام برگشته ، هر چند آخرین امتحان رو خیلی بد دادم و تا دو سه روز از فکرش بیرون نمیومدم ولی کم کم خودم رو بازیابی کردم. وحتی با اینکه به خاطر تغییرات هورمونی بارداری بیش از حد بی حوصله و عصبی ام ولی سعی کردم کارهایی بکنم که حالم خوب بشه. تقریبا دو هفته ی تمام کامل توی خونه بودم و درس خوندم. و این خیلی خسته ام کرده بود. ولی درس و دانشگاه ، روزهای سخت بارداری رو واسم کوتاه کرد و الان بی صبرانه منتظر اومدن شهریورم  تا مهمون عزیزم از راه برسه. برای همین بعد از امتحانها شروع کردم به تمییز کردن خونه. چند ماهی بود که خونه داشت خاک میخورد و من نمی تونستم پذیرای هیچ مهمونی باشم. چون صبح تا بعد از ظهر درگیر درس و کارهای روتین خونه ( آشپزی و شستن ظرفها) بودم و شب اونقدر خسته و کلافه از درد بودم که بعد از غروب عملا کاری ازم برنمیومد.ولی این چند روزه اساسی به تمیز کردن خونه مشغول شدم و از آشپزخونه شروع کردم و همه جا رو برق انداختم.

----

16 مرداد 1400:

تا اینکه چهارشنبه هفته ی پیش صبح که یک دفعه حالم بدشد . تب ۳۸ درجه و لرز و پا درد شدید. اولین گزینه کرونا بود. ۲۴ ساعت خیلی سختی بود و در حدی درد داشتم که مرگ رو جلوی چشمم میدیدم.تا ساعت ۴ صبح خیلی حال بدی داشتم و بعد از اون کاملا خوب شدم. تست هم دادم و نتیجه منفی بود. ولی کماکان تنها دلیل همون کرونا بود. پیش دکترم رفتم و اون هم میگفت کروناس و آزیترومایسین بهم داد. فشارم هم کمی بالا بود حدود ۱۳/۵ روی ۸.و این من رو میترسوند چون سابقه ی پره اکلامسی و دیابت و فشار توی این بارداری من رو محتاط کرده بود. وقتی رفتم دکتر، دکترم به شدت خسته بود چون میگفت دیشب تا ۱۲ داشتم زایمان اورژانسی مادرهای کرونایی رو انجام میدادم. در حدی که اصلا من رو نشناخت و واسم نوربیون تجویز کرد!

این شد که یکم ترسیدم و با چندتا متخصص دیگه آنلاین مشورت کردم و هر دو ضمن اینکه احتمال میدادن کرونا باشه میگفتن ممکنه پره اکلامسی هم باشه و حتما باید آزمایش های پره اکلامسی رو انجام بدم و تست کرونا رو هم چند روز دیگه تکرار کنم. و من که به شدت از دکترم دلگیر بودم که برخلاف اصرارهای من هیچ آزمایش دیگه ایی واسم ننوشت تصمیم گرفتم الان که هفته ی ۳۴ هستم دکترم رو عوض کنم. 

الان هم چند روزه توی اتاق خودم رو قرنطیه کردم و مشغول کتاب خوندنم. اولین کتاب رو که جین ایر بود تموم کردم و چقدر آدم به مرور زمان سلیقه اش تغییر میکنه. ۱۲ سال پیش این کتاب رو خونده بودم و با اینکه هیچی ازش یادم نبود ولی به نظرم یه اثر فوق العاده بود که تا مدتها مجذوبش شده بودم.ولی اینبار که خوندنم واقعا بی نظیر نبود. توصیفات زیبای ادبی داشت و از لحاظ ادبیات واقعا قشنگ نوشته شده بود ولی اونقدر مفاهیم زیبا نداشت که بعدا هم دوباره بخونمش.

الان هم کتاب "زن" از دکتر شریعتی رو شروع کردم. میدونم هیچ سنخیتی با کتاب قبلی نداره ولی دلیل انتخاب اصلی ام هم همین بود .

عکس نوشت : عکس مربوط به دو هفته ی پیش هست وقتی از دکتر اومدیم و با فکر اینکه شاید تاریخ تولد امیروالا رو نتونم جشن بگیرم و تصمیم گرفنیم به قمری یه تولد  واسش بگیریم. یه کیک کوچولو گرفتیم و چیتگر توی یه آلاچیق که هیچ کس اونجاها نبود با چندتا فشفشه بدون کادو یه جشن سه تایی گرفتیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
افق بهبود یکشنبه 24 مرداد 1400 ساعت 18:56 http://ofogh1395.blogsky.com

به امید سلامتی کامل و روزای خوب

ممنونم از دعای خوبتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.