یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

تعدیل

بعضی روزها خیلی غمگین ان. با وجود اینکه باد خنک بهاری می پیچه لابه لای درخت ها و من زیر درخت مو نشستم و یه لیوان چایی برای خودم ریختم و نسیم بهاری اونقدر نوازشگرروحم رو نوازش میده بازم احساس میکنم از شدت ناراحتی روی پله ها مچاله شدم و با تاریک شدن هوا سر دردم هم بیشتر میشه. دیروز همکار شوهرم زنگ زد و گفت که مدیرشون زنگ زده و بهش گفته تو سرپرست گروه باش . و اون هم گفته بهم زمان بدین فکر کنم. و حسابی شوک شده بود که چرا به جای شوهرم اون رو میخواد سرپرست کنه ! 

اولین چیزی که به ذهنمون رسید تعدیل بود ولی هر چی فکر کردیم بعد از ۱۰سال همکاری با این شرکت این طرز خداحافظی اصلا انسانی نبود. همکار شوهرم به دلایل شخصی خودش سرپرستی رو قبول نکرد و مدیر مربوطه یکم بهش برخورد. که امروز مدیر به همسرم پیام داد که بیا دفتر. همسرم رفت. درست بود تعدیل ... بعد از کلی حرف و توضیح به همسرم گفته بود خیلی بهت لطف کنم فرودین رو واست رد کنم ولی اردیبهشت ساعتی میشه تا کس دیگه ایی پیدا کنم و کار رو ازت تحویل بگیره. یعنی با حقوق حدود ۲ میلیون !!!  

دلیل این تعدیل هم ساعت پایین کاری همسرم بود . و این در حالی بود که خودش کاملا در جریان بود که همسرم به خاطر اینکه شغل دیگه ایی هم داره نمیتونه بیش از این سر کار باشه و با وجود همین شرایط از همسرم خواسته بود بیاد. تمام روزهایی که شوهرم ساعت ۸ صبح میرفت و ۲ نصفه بر میگشت خونه ، روزهایی که سه تا سازنده رو باهم میرفت ، روزهایی که امروز صبح میرفت و فردا شب میومد از جلوی چشمم رد شد. و در حالی که با صورت خیس داشتم برای کوییز بعدازظهرم درس میخوندم تند تند صورتم رو پاک میکردم که امیروالا متوجه نشه. به نظرم خیلی سیستم فاسدی داریم که فقط وقتی بی مزد و مواجب کلی کار میکنیم تو رو میخوان. و حالا که یه نیروی با تجربه و با سابقه شدی و مدیریت کار حسابی دستت اومده بهت بگن خداحافظ. اونم بی مقدمه. بدون هیچ اخطار و مهلت دوباره ! 

به همسرم گفتم بهش بگو من با ۲ تومن نمیام. میگردم دنبال کار. اونم گفته بود باشه باهمون حقوق قبلی ولی روزهایی که نیستی باید دوشیفت بمونی (یعنی تا ساعت ۱۰ شب ) . البته گفته بود بازم صبر کن فکرهامو بکنم. 

بغضم به خاطر همه ی اون روزهاییه که نتونستیم از کنار هم بودن لذت ببریم چون همسرم تا ساعت ۱۲ شب درگیر کار بود . به خاطر اون شب  هایی که تا صبح نخوابید تا کارهایی که ازش میخواستن رو به موقع تحویل بده. به خاطر همه ی سختی هایی که کشید و الان بی رحمانه ، خوردش کردن... دیدن چهره ی همسرم اینطور غمگین واسم سخته وقتی میبینم که تمام زحماتش نادیده گرفته شده !!! 

خدا روشکر ازماه آینده همسرم  یه جای دیگه با حقوق خیلی بهتر مشغول به کار میشه و من یقینا ایمان دارم که خدا هوای رزق و روزی بنده اش رو داره . ولی تعدیل شدن اونم به این شکل سخت ترین اتفاقی بود که میشد بیافته . و همه ی تلاش شوهرم این بود که این ماه رو هر طور شده بمونه چون خودش تصمیم داشت ماه دیگه از این شغل بیاد بیرون !