یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

زیرگنبد کبود

با اینکه این روزها خیلی روزهای سختیه ولی من با تمام وجودم تلاش میکنم پر از عشق و انگیزه باشم،  هر چند همیشه گوشه ی ذهنم کرونا و زلزله و حقوقی که عقب افتاده و یک عالمه چیزی که برای خونه لازم داریم و نمیتونیم بخریم و ... هست با این حال تمام تلاشم اینه که با انگیزه ادامه بدم. 

٥ شنبه امتحان فاینال زبان دارم و کماکان اعتقاد دارم برای کسی که خودش اهل یادگیریه کلاس ترمیک زبان به درد نمیخوره ولی من شدیدا نیاز داشتم با چند نفر جدید و غریبه در ارتباط باشم و عادت کنم یک شنبه سه شنبه از ساعت ٦/٥ قلبم تند تند بزنه و استرس بگیرم و با دیدن چهره ی پرانرژی و چتری های کوتاه مربی ام یه نفس عمیق بکشم و سرحال بشم . همیشه از معاشرت با کسایی که از خودم کوچک تر بودن اصلا خوشم نمیومد و حداقل با هم سن خودم و بزرگتر حتی تا ١٥ سال بزرگتر در ارتباط بودم ولی توی این سن واقعا دوست دارم با کسایی که از خودم کوچکترن هم معاشرت کنم ، مثل همین مربی زبان که حداقل ٧ سال از من کوچک تره ، انرژی دخترهای جوانی که در آستانه ی ٢٠ سالگی هستن رو خیلی دوست دارم، و کلی تلاش میکنم  مثل اونها شاد باشم و پرانرژی .

حالا میخوام خصوصی با یه نفر زبان رو شروع کنم و دیروز اولین جلسه امون رو داشتم و خیلی عالی بود ، بهش گفتم من نمیخوام آکادمیک بهم زبان یاد بدی بگو چی بخونم من کار میکنم شما ازم بخواه و از اینکه یه نفر ایرادهامو مدام گوشزد کنه و اصلاحم کنه و وادارم کنه حرف بزنه خیلی حالم خوب میشه.  دیروز هم طبق معمول اینترنتم کلی اذیت کرد و نتونستم توی کلاس آنلاین بشم ولی خب با واتزاپ یه کارهایی کردیم . وقتی حرف میزدم خودم رو مثل امیروالا میدیم که تلاش میکنه حرف بزنه و غعل و فاعل و صفت و ... همه چیز رو درهم میکنه تا به من یه مفهوم رو برسونه، مثلا دیروز میگفت : آی لاویو (اسم عروسکشه :دی ) خیلی ترسناک دوست نداره .

 فعلا تنها دغدغه ام هزینه اشه ، با اینکه خیلی مناسبه و هزینه اش برای یک ماه مثل کلاس چند نفره ی ترمیک درمیاد ولی وقتی حقوق ندن چه جوری میشه پرداخت کرد، این خانم جلسه ایی ٤٥ از من میگیره که اگه تعداد جلسات زیاد باشه میشه جلسه ایی ٤٠ تومن، اگر دنبال یادگیری هستید بهتون این سایت که پر از معلم خصوصی زبان با هر رنج قیمتی هست رو بهتون توصیه میکنم :


https://www.tikkaa.ir/


من اعتقاد دارم یه سری چیزها واجبه ، من برای آینده ام نیاز به زبان دارم ، برای اینکه بتونم با این روزهای تنهایی و تو خونه موندن بجنگم نیاز دارم کاری بکنم پس باید از خیلی چیزها بزنم تا بتونم برای آینده و حال خوبم سرمایه گذاری کنم، دیروز خیلی باخودم کلنجار رفتم که توی این وضعیت اقتصادی هزینه برای کلاس زبان درسته یا نه ؟و به این نتیجه رسیدم که من بیشتر از غذای جسمم به این کلاس احتیاج دارم و  ترجیح میدم یک سال نون و پنیر بخورم و هیچ لباس و چیز تزینی برای خونه و ... نخرم  ولی این کلاس رو برم .

خیلی وقت ها گلایه کردیم از وضعیت زندگی ولی واقعا تا به حال اوضاع رو خراب تر از این ندیده بودم، و امروز به این فکر میکردم که یعنی قراره وضعیت بدتر هم بشه ؟ تا حالا نشده بود گوشت و مرغ رو جیره بندی کنم و بذارم ته یخچال یکم گوشت باشه برای وقتی که مهمون میاد ! تا حالا نشده بود شرکت دوماه بهمون حقوق نده ، تا حالا نشده بود که...  ولی .... چند شب پیش تلفنی با همسایه قبلی امون صحبت میکردم، سه تا پسر بزرگ داره و هنوز مستاجرن ، گله میکرداز وضعیت که دیگه بدبختی چی میتونه باشه ؟ گفتم اینکه توی این وضعیت مریض بشیم و تمام نداری امون رو جمع کنیم برای خرج درمان ! 

فیلم سیندرلا من یکی از شاهکارهاییه که دیدم و این روزها تک تک صحنه هاش جلوی چشمم میاد و زندگی خودمون در قالب اون فیلم واسم مسجم میشه و احساس میکنم دیر یا زود دقیقا وضعیت ایران شبیه آن سال های امریکا میشه .

باید حالمون خوب باشه و واسه خوب موندنش تلاش کنیم.

راستی از رژیمم بگم که تا حالا ٣ کیلو کم کردم و اگه ٣ کیلو دیگه هم کم کنم خیلی عالی میشه و اگه بعد از اون هم ٥ کیلو کنم دیگه خوشبخترین دختر روی زمینم :))

بعدا نوشت : نوشته ام رو که دوباره خوندم دلم واسه خودمون سوخت و احساس کردم چقدر بی پولیم :)) ولی واقعا اینطور نیست :)) صادقانه داریم یکم درست و اقتصادی خرج میکنیم و زندگی میکنیم و مثل قبل پول برای ولخرجی و زیادی به خوراک رسیدن نداریم (اینکه مثلا شکلات و بسکوییت و کیک و چیپس و ... بخریم ) ولی کماکان زندگی لاکچری خودمون رو حفظ کردیم؛)