یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

دست سبک

میگم: یک سالی هست عروسی کردم و تا حالا صورتمو اصلاح نکردم. فقط یک بار (یاد حرف خانم پشت تلفن می افتم که بهش گفتم برای عروسی ام آرایشگرم صورتمو تیغ زد و اون میگه shave!!!  برای همین سریع ادامه میدم) برای عروسی ام شیو کردم.بعد از اون اینطوری شد.

میگه : چرا شیو کردی آخه؟ حالا اشکال نداره دست من سبکه . اصلاً جوش و اینا نمی زنی . نمی دونی از کجاها میان که من واسشون اصلاح کنم . میگن دستت خوبه . دست من خیلی خوبه.

و من یاد هفته ی پیش و حرفهای خانم آرایشگر که میافتم به معنی دست خوب بودن فکر می کنم.اقصی نقاط صورتم پر از جوش شده و بی وقفه و از پی هم سر میزنند و از 2-3 روز بعد از آرایشگاه هر روزی 5-6 تایی با هم خود نمایی می کنند و من خدا رو شکر می کنم که برای عید این ریسک را نکردم. 

خانم آرایشگر خیلی حرف زد و از منطق خودش آنقدر قاطعانه دفاع میکرد که جای هیچ نقدی نمی گذاشت و از آن دسته آدم هایی بود که کافی بود دهانت را فقط باز کنی تا یک ساعت در موردش حرف بزند. برای همین ترجیح میدادم در برابر 2-3 ساعت حرف زدنش گاهی لبخند بزنم .وقتی به انسانهایی مثل شهید بابایی ، دکتر شریعتی و امثالهم فکر می کنم که چطور روح بزرگشان در کالبد جسمشان جا شده بود و آنها را با این خانم آرایشگر که از دکتر بهشتی و امام خمینی به بدترین شکل ممکن یادآوری میکرد تنم میلرزد که چرا اینقدر دچار افراط و تفریط شده ایم. ای کاش مقدسات همیشه مانند تصور بچگیمان از آنچه خیال میکردیم مقدس می ماند. از آینده ی خودم بی خبرم که چه میشوم آرایشگر یا فیلسوف ؟ نمی دانم.

درس خواندم اوج گرفته اما هنوز راضی نیستم و کلی از برنامه ام عقب هستم. خانم آرایشگر میگفت درسی که نشود به وسیله اش پول در آورد ادامه دادنش حماقت است. من از درس خواندنم برای حس خوب خودم لذت می برم نه برای پول در آوردن . من درس میخوانم چون بعد از 4 ساعت سر و کله زدن با مکانیک و دینامیک و آیرودینامیک اجسام  نمی توانم لبخند رضایتم را انکار کنم و نفسی که از سر مستی میکشم حالم را شبیه صبح بهار می کند. من عاشق درس خواندنم. حماقت یعنی گذر از هر آنچه که حالت را خوب می کند.

من به پایان دگر نیاندیشم

که همین دوست داشتن زیباست