یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

بچه مدرسه ایی


آخرهای کلاس بود و از  پنجره های دودی کلاس نمیشد دید که هوای ابری، بارونی شده، کم کم جای رد بارون روی شیشه ها نشست ، یعنی بارون با باد . دوستم مدام شقیقه هاش رو ماساژ میداد. میگفت سر اینکه با ماشین بیاد دانشگاه با برادرش بحثش شده ، هر دوتاشون ماشین لازم داشتن ، ولی اونی که حرفش به کرسی نشسته دوستم بوده .پنجره کلاس تقریبا خیس بود و وسط ظهر هوا داشت کم کم تاریک میشد. استاد مثل همیشه یک ربع زودتر تعطیل کرد و گفت شاید دوشنبه هفته آینده کلاس نباشه. جزوه هام رو جمع کردم و با دوستم از کلاس اومدیم بیرون. هیچ کدوم بارونی نپوشیده بودیم. خیلی سریع ازهم خداحافظی کردیم و سوار ماشین هامون شدیم. همه چیز خیلی قشنگ بود ، یه آهنگ فرانسوی گذاشتم و با سرعتی که سعی میکردم به خاطر لغزندگی کم باشه راه افتادم. به اتوبان که رسیدم صدای بلبل و نم بارون شد طوفانی که شاید ارمغانش میتونست سیل باشه. دو بار کنترل ماشین به خاطر حجم زیاد آبی که جمع شده بود از دستم خارج شد.

تنها چیزی که تو اون وضعیت ترسناک میشد دید عزمت خدایی بود که هوای نیمه ابری رو در کمتر از ۲ ساعت به چنین طوفانی تبدیل میکنه. با خودم فکر میکنم تو راه اومدن به دانشگاه فقط به این فکر میکردم که از کجا چقدر وام بگیریم برای خرید ماشین چقدر کم میاریم و هر از گاهی از تصور ماشین جدید قند توی دلم آب میشد ولی حالا موقع برگشتن فقط به این فکر میکردم که آیا رسیدنی هست ؟ و دنیا همینه یک لحظه هست و لحظه بعد نیست.

مسیر نیم ساعته حدود ۱ ساعت طول کشید ولی بالاخره رسیدم‌. همسرم و بچه ها توی خونه از صدای رعد و نور برق حسابی ترسیده بودن. طبق روال هر روز لباس هام رو سریع در اوردم  نهارم رو خوردم و مشغول مرتب کردن خونه شدم. اول از آشپزخونه شروع میکنم. همیشه به خودم میگم تا چایی ام دم بکشه آشپزخونه باید تموم بشه . برای همین کتری رو اونقدر پر میکنم که دیر بجوشه و من وقت بیشتری داشته باشم. 

پ.ن : دو روزه از صبح تا بعد از ظهر از این مدرسه به اون مدرسه برای ثبت نام والا در حال پرس و جو و تحقیق ام و چون همسرم شیفته مجبورم تنهایی برم و با وجود یارا خیلی کار سخت میشه. دیروز یه مدرسه که میگفتن خیلیخوبه ولی سخت گیر هستن رو رفتم . مدرسه انتهای یه بن بست بود که وقتی وارد میشدی یه حیاط کوچیک داشت و باید از پله ها میرفتی بالا تا به ساختمان برسی. یه خونه خیلی قدیمی که آدم رو پرت میکرد به ۳۰ سال پیش (بیشترش به سن من نمیرسه وگرنه خونه بیش از اینها قدمت داشت. ). یه راهروی طولانی با کلی در که هر کدوم به کلاس یا دفتری کوچیک باز میشدن . درها یه پنجره مستطیلی خیلی کوچیک داشت. ناظم و نگهبان و مربی همه ترکی حرف میزدن و این حرف مامان سارا رو که میگفت مردم قدیمی و با اصالت توی اون منطقه هستن رو تایید میکرد. کادر آموزشی به نظرم برای دوره ی ابتدایی بیش از حد پیر بودن. آقای معاون با موهای یک دست سفید و عینک مستطیلی بزرگ گفت خیلی دیر اومدین. جا نداریم. حالا برو با حاجی صبحت کن ببین چی میگه . اتاق حاجی از همه ی اتاقها پر نورتر و بزرگتر بود. حاجی داشت با یکی از خانم های جوانی که احتمالا معلم بود صحبت میکرد‌ . حاجی گفت شرمنده دخترم اصلا جا نداریم. حالا باز به آقای ... بگو اسمت رو بنویسن خودت ۱۰ روز دیگه ازمون خبر بگیر. در کل از مجموعه اشون با اون همه شهرت خوشم نیومد. هم اینکه کادر مسن داشتن ، هم اینکه ترکی الویتشون بود (برای ما سخته البته) هم اینکه ساختمون بیش از حد قدیمی و توی یکی از خیابونهای خیلی شلوغ بود و اینکه رفتارشون طوری بود که تو باید دنبال اونها میرفتی ، یک جورایی حق به جانب بودن. 

یه مدرسه دیگه هم رفتم که ظاهر همه چیز مرتب بود و کادر به نظر خوبی هم داشتن ، مهارت های اجتماعی، زبان و ورزش فوق برنامه هایی بود که برای بچه ها در نظر گرفته بودن .

یه مدرسه دیگه هم بود که ساختمون با عظمت و شیک داشت.  این مجموعه رو خودشون پارسال ساخته بودن. که دو طبقه اول پسرانه و دو طبقه آخر دخترانه بود . حیاط پسرهای اول تا سوم با پسرهای چهارم تا ششم جدا بود. روی پشت بام هم با دیوارهای دو متری برای بچه های دختر حیاط ساخته بودن. همه چیز متناسب با نیازهای بچه ها بود ازسایز روشویی تا صندلی و کلاس. فوق برنامه اشون هم زبان و موسیقی و هنر بود . 

هر سه تای این مدرسه شهریه ی حدودی بهم ۲۶ ت گفتن. 

یه مدرسه دیگه هم رفتم که قرآنی بود و کلا محیط متفاوت از بقیه بود. ساختمان و حیاط بزرگ آدم رو یاد مدارس دولتی می انداخت. اونجا شهریه رو با نهاری که به بچه هامیدادن بهم ۱۶ ت گفت. 

مدرسه ایی که الان والا میره برای پیش دبستانی امسال ۵۰ میلیون و برای دبستان ۳۵ میلیون میگیره ! که واقعا خدمات خاصی هم نداشت. 

برای دو شنبه دوتا از مدرسه ها بهمون وقت سنجش دادن. بریم ببینیم چی میشه.

حالا این وسط خودم هم یک شنبه میانترم دارم و سه شنبه هفته بعد هم یه میانترم دیگه . 

عکس نوشت : اینجا نم نم بارون و اول مسیر توی دانشگاه