یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

تولدم

امروز ٢٩  ساله شدم و دارم به آستانه ی دهه چهارم زندگی ام میرسم.

حس عجیبی دارم ... ماه شب چهارده ... اتاقی که از نور مهتاب روشن شده ، من خسته و بی خواب. 

چند روزه مهمون دارم و همین طور سر درد میگرنی.  و متولد شدم.  

و چقدر هوا تابستانی نیست ، در حالی که زیر پتو نازک میخزم و خنکی هوا بی نهایت دلچسبه ، احساس میکنم خیلی تنهام ! با وجود صدای نفس های امیروالا و همسرم ، و مامان بابایی که توی حال خوابیدن و خواهری که توی اتاق کناری خوابیده ! حتی امشب سگ ها بی وقفه پارس نمی کنن و یک جور سنگینی همه جا آرامش دارد . 

فقط نور مهتاب و صدای باد و من ِ بی خواب  و سردرد !

١٣ تیر ٩٩

نظرات 3 + ارسال نظر
دخترمعمولی سه‌شنبه 17 تیر 1399 ساعت 10:45 http://mamoolii.blogsky.com

تولدت مبارک عزیزم .
دهه ی چهارم زندگی خیلی دهه ی خوبیه، من که دوسش دارم، امیدوارم برای تو هم پر از شادی و خوبی باشه .

ممنون دوست عزیزم
قطعا همینطوره

نگین یکشنبه 15 تیر 1399 ساعت 01:29

تولدت مبارک عزیزم
حسی که میگی رو من هرسال تو تولدم دارم! به نظرم سندرم روز تولد باید اسمشو گذاشت چون از چند نفر دیگم شنیدم اینکه این حس رو میکنن

ممنون نگین جونم

تولدت مبارک مادرِ مهندس

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.