یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

آبریزش آبانی :)

این چند روز به لطف تعطیلات و خونه بودن همسرم حسابی خانم خونه بودم و کلی کارهامو کردم.برای آشپزخونه پرده دوختم و حسابی آشپزخونه ام رویایی شد و همین کلی حالم رو خوب کرد.

دیشب برای بار دوم در این 2 هفته ی اخیر سرما خوردم.اما اینبار شدیدتر. اما من سرماخوردگی رو دوست دارم. حتی از آبریزش هم بدم نمیاد:) فقط گلو درد خیلی حالم رو بد میکنه. مگه میشه پاییز باشه ، بارون بباره ، سوز ِ سرما به مغز استخوانت نفوذ کنه و سرما نخوری؟! 

بعد از دو روز که نیت پارک جمشیدیه و عکاسی داشتم به پارک دم خونه امون رسیدیم و حتی دوربین رو هم با خودمون نبردیم.حتی دیروز سبد پیکینیک رو چیده بودم و همه چیز رو آماده کرده بودم. همسرم هم نمی خواست توی ذوقم بزنه ولی اصلاً حال رفتن نداشت و در نهایت هم سبد رو باز کردیم و توی خونه نهار رو خوردیم. 

خیلی واسم جالبه که هر سال هر ماهی حال و هوام شبیه سال های قبله همون ماهه. 

تنها توی خونه ام و یک عالمه کار دارم ولی دست و دلم به هیچ کاری نمیره و دستمال به دست ، عطسه کنان زیر کور سوی نور تک لامپ حال نشستم و رستاک گوش میدم.

از حال و هوای این روزها: بازهم جاری بزرگه با رفتارهای بدجنسانه اش حالم رو بد کرده، ولی تمام تلاشم اینه که اینقدر روحم رو بزرگ کنم که اصلاً متوجه رفتارهای دیگران نشم. یا اگر هم متوجه میشم واسم مهم نباشه و کلی کارهای مهم تر داشته باشم.