یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

کنسرت دوست داشتنی رستاک حلاج

همه ی ما یکسری صفاتی داریم که خیلی سخت میتونیم بهشون اعتراف کنیم ،یا حتی بهتر بگم یکسری نیازها... غالبا" اعتقاد داریم که کار خودمون رو میکنیم و نظر دیگران اصلا واسمون مهم نیست. ولی مدام منتظر بازخورد اطرافیان هستیم. و اگه تایید بشیم حالمون خوب میشه و اگر نه در حالت ایده آل یا میگیم اصلا مهم نیست و حداقل یکم از انرژی مون گرفته میشه یا کلا حالمون بد میشه. من شخصا این ویژگی رو دارم. و این موضوع وقتی مشکل ساز میشه که  بیش از حد کمال گرا میشم و خودم رو با افراد شاید مطرح و مشهور مقایسه میکنم و وقتی میبینم چقدر اونها مورد تایید هستن کمی سرخورده میشم، ولی گاهی اونقدر قوی میشم که واقعاً توی خیلی از اتفاقات زندگیم مخالفت ها و رد شدن توسط بعضی ها اصلاً واسم مهم نیست.مثلا همیشه توی کلاس های دانشگاه دوست داشتم ردیف اول بشینیم و استاد خیلی حواسش بهم باشه، و اگر استادی بهم توجه نمیکرد و فامیل من توی ذهنش نمی موند حالم بد میشد و انرژی ام تخلیه میشد و خیلی از این مثال ها که شاید واسه خیلی ها پیش بیاد، کم کم که وارد زندگی شدم ، مادر شدم علاوه بر این که تایید شدن خودم واسم مهم بود تایید شدن پسرم هم مهم میشد، البته من خیلی سعی کردم که تلاشم رو برای خوب بودن بکنم و نظرات و انتقادات رو هم بشنوم و انجام بدم ولی آخرش ازخودم و پسرم راضی بودم و اونقدر عاشقانه پسرم رو دوست دارم که حتی اگه کسی هم بهش توجه نکنه شاید خیلی دلگیر نشم، ولی فکر میکنم بعضی چیزها شاید هم عادت باشه، مثلا عادت کردم هر جا میرم همه قربون صدقه پسرم برن و اگه جایی این اتفاق نیافته تعجب کنم!در کل این موضوع برای من خیلی پیچیده است و احساس میکنم هر چی بیشتر بنویسم شما رو بیشتر گیج میکنم...

* کنسرت رو رفتیم و فوق العاده بود ، حسابی کیف کردیم و مدام با شوهرم میگفتیم چقدر اونهایی که پلی بک میخونن بی وجدانن، ما که بعد از کنسرت از بس جیغ زده بودیم صدامون در نمیومد حالا حساب کنید خواننده که خیس عرق هم شده و نزدیک 20 تا آهنگ خونده بود و تحرک داشت چه حالی بوده، بله دیگه مشخصه کنسرت رستاک بودیم :)) توصیه شدید میکنم اگه آهنگ راک دوست دارید حتماً یک بار کنسرت رستاک رو برید. معتاد میشید واقعاً ارزش داره از یکسری چیزها بزنی و پولتو جمع کنی و کنسرتش رو بری. از بس خالصانه و عاشقانه واسه کنسرت هاش مایه میذاره.

** دیروز واکسن ١٨ ماهگی پسرم رو زدم، وقتی واکسن رو زد پسرم هیچی نگفت حتی یه جیغ کوچولو، تا ظهر هم حالش خوب بود اما از بعد از  ظهر کلی ناآروم بود و اونقدر پاش درد میکرد که نمی تونست بلند بشه و کل روز رو دراز کشیده بود و ما هرجور که بود سعی میکردیم مشغولش کنیم، شب هم شدیداً تب داشت و بهش استامنوفین دادیم، صبح روی مبل نشسته بود، ماشینش دستش بود و بازی میکرد سعی کرد بلند بشه و ماشینش رو روی تاج تخت حرکت بده ولی نتونست و از ناتوانی خودش کلافه شده بود، بغض کردم و خیلی آروم اشکم ریخت ، از اینکه پسرم رو اونطور میدیدم دلم میگرفت ولی از دیروز تا حالا فقط دارم خدا رو شکر میکنم که پسرم سالمه و برای همه مریض ها دعا میکنم.

*** یعنی ما هر سال باید بشنویم که رکورد اختلاس تاریخ ایران شکسته شد ، قصه از کجا شروع شد جداً؟ این دفعه اما یک خانم با این حجم از پول که توی ماشین حساب ما جا نمیشه فرار میکنه....

****خیلی سخته واسم اعتراف کردنش ولی مثلاً یکی از همین تایید شدن و نشدن ها برای من نظرات وب لاگمه. وقتی ببینم چقدر نظر گذاشتن و چقدر آمار دارم کلی انگیزه میگیرم واسه نوشتن و بالعکس. میدونم که نباید اینطور باشه و من برای دل خودم مینویسم و اینکه حتی شده یک نفر این نوشته ها حالش رو بهتر کنه یا حتی واسش مفید باشه.در همین راستا  اگه این ویژگی رو تونستم کمرنگ کنم که خیلی عالی میشه  اگه نه ، شاید نظراتمو بستم که خیال خودمو راحت کنم.

نظرات 5 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 09:41

این قضیه تایید که میگی تقریبا توی وجود همه ی ما کم و بیش هست.
حتی دارم کتاب میشل اوباما رو میخونم توش گفته که الان که به عقب نگاه میکنه میبینه خیلی وقتا خیلی کارا رو کرده فقط برای گرفتن تایید دیگران. حتی گفت اینکه حقوق خونده هم یکی از این تصمیمات بوده هرچند که همیشه توش نامبر وان بوده. و به همه توصیه میکنه که درگیر حرف دیگران نشین.
حالا یه مسیله جالبه دیگم در این باره بهت میگم که فک میکنم با دونستن حس خوبی بهت دست بده و میبینی که این نوع عادات واقعا چیز بدی نیست گاهی حتی جزوی از تیپ شخصیتی ماست.
الان باید برم کلاس ولی بعد سر فرصت راجع بهش میگم برات

جالبه . اونها که دیگه آدم فکر میکنه نیازی به چیزی ندارن
منتظرم هر وقت فرصت کردی بهم بگی
ممنون عزیزم که وقت میذاری و اطلاعات خوبتو بهم میگی

نگین چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 09:37

سلام خانوم مهندس عزیز
من خودم به شخصه همیشه هر وقت در حال چک کردن نظرات وبلاگم هستم یا کلا با گوشیم اینترنت گردی میکنم یه سر به وبلاگت میزنم و از خوندن نوشته هات واقعا لذت میبرم
حتی اگه هر روز بنویسی هم من میخونم
فقط چون اکثرا با گوشی میخونم کامنت نمیذارم
مگر مثه امروز که لب تابم و روشن کردم تا چیزی چک کنم و کامنتم گذاشتم
خلاصه حداقل من همیشه میخونمت و واقعااا انرژی میگیرم از خوندن نوشته هات حتی اگر کامنت نذارم

فدای مهربونی های همیشگین نگین جونم
آره میدونم چی میگی خودمم همینم
منم همیشه از هم صحبتی باهات لذت میبرم

سرخی چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 07:58 http://sorkhikhanoom.blogfa.com

خوشحالم که کامنتم حس خوبی بهتون داد چون واقعا نوشته های شما هم به من حس خیلی خیلی خوبی میده. امیدوارم که از روزهای اخر سال حسابی لذت ببرین. فکر میکنم بهار اصفهان خیلی زیبا باشه

ممنون دوست عزیزم
ایشالله شما هم هر لحظه واستون بهار باشه
به خصوص امسال که قراره رودخونه هم آب داشته باشه

سرخی خانوم سه‌شنبه 21 اسفند 1397 ساعت 09:02 http://wwww.sorkhikhanoom.blogfa.com

سلام عزیزم. من وقتی برگشتم که سر فرصت براتون کامنت بزارم دیگه کامنت ها رو بسته بودین. خیلی از خودم ناراحت شدم که همون موقع کامنت نزاشتم چون من واقعا از خوندن نوشته هاتون لذت میبرم. و پشتکار زبان خوندنتون رو واقعا تحسین میکنم. و البته از اینکه با احترام و خلوص نیت جواب میدین حتی وقتی عقیده ها با هم متفاوت هست ممنونم. خلاصه من واقعا دلم براتون تنگ میشه اگر برین. امیدوارم نوشتن رو ادامه بدین ارزوهای بهترینها رو براتون دارم

سلام دوست عزیزم
بی نهایت ممنون از این همه حس فوق العاده ایی که توی کامنتتون داشتید
حتما

پری دوشنبه 20 اسفند 1397 ساعت 15:45

من دیر رسیدم که واسه پس قبلی کامنت بذارم،انگار بسته بودین،راستش اگه ننویسی من یکی خیلی دلگیر میشم،لطفا وبلاگتونو همیشه داشته باشین

چشم دوست خوبم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.