یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

شمعدانی

 

یکی از لذت های زندگی ام آب دادن به شمعدانی هایی است که همیشه یکسری غنچه ی پنهان برای باز شدن دارند . گل ساناز ام که خیلی تلاش برای گل دادن می کند را دیروز هرس کردم و امروز دیدم که برگ هایش دارد کم کم جان میگیرد. گل رز را هم هرس کردم اما فکر نمیکنم فایده ایی داشته باشد.

بعد از گذشت بیشتر از یک ماه زندگی ام روال عادی اش را کم کم دارد پیدا می کند. دیروز از صبح مشغول تمیز کردن و گرد گیری خانه شدم و تا زمان آمدن همسرم تمام شد.شاممان را طبق روال همیشه زود خوردیم (حدود ساعت 6 ) و این شد که تا ساعت 12 شب مدام گرسنه یمان میشد و چیزی هم برای خوردن نبود . و به همین خاطر من دست به کار پخت یکسری چیزهای شیرین شدم. حلوا و کیک درست کردم و همسرم بسیار زیاد حلوایم را دوست داشت و صبح که بیدار شدم و رفتم سر یخچال دیدم نصف حلوا را برای خودش برده سر کار و این حس رضایت بخش بسیار خوبی است که آدم را سر ذوق می آورد.

امروز درس خواندن برای مسابقه ام را شروع می کنم. باید یک قدم به آرزوهایم نزدیک شوم.

عادت خوبی که پیدا کرده ام شب ها قبل از خواب کتاب میخوانم حتی در حد چند خط ... هبوط دکتر شریعتی را برای بار دوم شروع کردم.

+ گام بعدی خرید خانه 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت 12:13

بدون اغراق میگم هر گل و گیاهی که اسم من روش باشه حتی اگه داداشم که دستش به گل میگیره ازش نگهداری کنه خشک میشه:| نمیدونم چرا:دی

چون باور داری. شوهر منم همین طور بود مدام میگفت ما هر گلی بگیریم خشک میشه. البته راست میگفت ما حتی تخصص خشک کردن کاکتوس هم داشتیم :دی
اما الان که هر روز به گل هام سر میزنم و باهاشون حرف میزنم خیلی خوب شدن :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.