یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

اپیزود دوم

تاخیر یک هفته ای ام برای نوشتن بابت تنبلی و فراموشی نبود فقط قطع شدن خط تلفن و پیگیری از طریق همسر دل بزرگم باعث شد یک هفته ایی تلفن نداشته باشم و بالطبع اینترنت هم .

این روزها با احساس بدی دارم دست و پنجه نرم میکنم ... عدم رضایت از زندگی ... احساس می کنم روزهای بی ثمر را دارم سر میکنم که مدام درگیر حرف ها و دلگیری های دیگران شده ام . درست است که اینطور نیست و اگر هر زن خانه داری مثل من فکر کند که اصلاً زندگی معنایش را از دست می دهد . هر چند من هنوز به طور کامل خانه دار نشده ام و هنوز 5 واحد درس برایم مانده تا با معرفی به استاد غائله ی مهندس شدن تمام شود و فاز بعدی پروژه که فوق لیسانس است شروع شود اما به خودم که راستش را بگویم درس  بدون کار مثل گذشته ها حالم را خوب نمی کند. یکی از اهدافم که رفتن به کارخانه ایی است که همسرم آنجا کار می کند. تجربه ی یک کار مهندسی در یک محیط مردانه که سروکله زدن با یک مرد خیلی سخت تر از زنهاست .توی اوضاع افتضاح مالی این روزها و تقسیم نابرابری حقوق ما مانده ایم و قسط هایی که از دم ردیف می شوند و لذت خوشی کردن در لحظه را ازمان گرفته اند.  روزهایی که منتظر آخر برجش بودیم و حقوق که می آمد میرفتیم برای خانه حرید میکردیم و حالمان خوب میشد دلهره ی ته ماه را هم نداشتیم که دخلمان به خرجمان میرسد یا نه .اما حالا مدام دلهره ی این را داریم که اردیبهشت که بیاید4  میلیون قسط وام را داریم بدهیم یا نه ؟ ترم که شروع شود2  میلیون شهریه دانشگاهش را داریم بدهیم یا  نه . ماه که تمام شود  400 تومن کرایه خانه را داریم بدهیم یا نه 300 هزار تومن قسط قرض الحسنه را داریم بدهیم یا نه پول آب و برق و گاز بنزین.... پول هوا را هم باید بدهیم یعنی ؟؟!یعنی آخر این ماه حقوق 2 ماه پیش را میدهند یا نه ؟ این استرس ها که روی هم جمع میشوند نمی گدارند از تفریح های کوچکمان لذت ببریم . 

دارم بی وقفه گله و شکایت می کنم از اوضاع افتضاح این روزها که یک دفعه می بینم اصلاً من چیزی ننوشتم و با خودم می گویم شاید قرار نیست خیلی هم بد بنویسم اما یک حرف مثل یک بغض گنده گلویم را فشار میدهد و سرم از درد چشم هایم را تار می کند. چرا کشور ثروت مندی مثل ایران باید اینقدر در فقر و استرس باشد باید باور کنیم ما عقب افتاده ایم ما در این قرن ها متمدن گرایانه ی جهانی در فقیر هستیم درست است که نیاز های ما با مادارانمان قابل مقایسه نیست و آنها با یک پلو خوشحال میشدند اما باید باور کنیم آن موقع کل دنیا در فقر بود جنگ جهانی بود و ... اما حالا چی ؟ باید قبول کنیم که یک عده ایی هستند که شکمشان هیچ وقت سیر نمیشود. اما باید باور کنیم که ما باید ریشه ی ظلم را بخشکانیم .... باور... اراده....

+ میدانی مهندس تو کارت را خیلی خوب بلدی از وقتی آمدی اینجا همه چیز نظم پیدا کرده پدر همه را هم در آوردی از جمله خود من اما تو به درد این کارخانه و ایران نمی خوری. با این سیستم نمیشود مثل شما کار کرد. می بینی اینجا چقدر دشمن داری تو باید از ایران بروی.

+ آمده بودم از چیزهای دیگر بنویسم اما نشد، نوشتن که شروع میشود افکار درهم یک دفعه منظم از پی هم ردیف میشوند تا بنویسی.