یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

ایران من

ساعت 12 شب می شود و همسرم خسته از یک روز کاری و بی حال از تب ناشی از ویروس که نمی دانم از کجا آمد و مجبورش کرد پنج شنبه جمعه اش را با کسالت سر کند؛ خوابیده و من بی خواب از این پهلو به آن پهلو میشوم . سودوکو بازی میکنم . خسته می شوم و باز هم خوابم نمی برد رمق بلند شدن هم ندارم تا حداقل کار مفیدی بکنم. با گوشی توی اینترنت چرخ میزنم ساعت از 1 نیمه شب که رد میشود نمیدانم از کجا یک دفعه همه توی صفحه ی اینستاگرامشان لغو تحریم ها تبریک می گویند. مثل اینکه دقیقاً سر ساعت و دقیقه و ثانیه ی خاصی سال نو شده باشد یک دفعه اینستاگرام خاموش من پر میشود از عکس های پرچم ایران و تبریک ....حتی یک لبخند هم گوشه ی لبم نمی نشیند چون سر در نمی اورم لغو تحریم ها چرا باید باعث خوشحالیمان شود . مگر قرار است چیزی تغییر کند ؟  اخبار ساعت 2 آقای رئیس جمهور را نشان می دهد و من تلویزیون را خاموش میکنم نمی خواهم بفهمم چی شده فقط میخواهم ببینم چه  خواهد شد ؟ می شود باز هم مثل 6 سال پیش 3-4 پاکت بزرگ از فروشگاه خرید کنی و به جای 360 هزار تومن 36 هزار تومن آن روزها رو بدهی ؟می شود توی حراجی ها به جای 100 هزار تومن مانتوی 10 هزار تومنی پیدا کرد ؟ میشود به جای 60 هزار تومن با 24 هزار تومن باک بنزین ماشین را پر کرد ؟ میشود پس انداز کرد تا صاحب خانه شد؟ 
من از سیاست سر در نمی آورم و نمی دانم چه شده  فقط میدانم به اسم  تحریم  هر چه را خواستند  10 لا تا 100 لا کردند در پاچه ی مردم و مردم هم فهمیدند و دم نزدندشاید ترسیدند 100 لا بشود 200 لا . خوشحال نشدم به خاطر اینکه یک جور هایی امید به درست شدن این کشور برایم یک رویای دور شده که شاید هیچ وقت نتوان بهش دست پیدا کرد. یک روزهایی تمام آرزویم درس خواندن و درست کردن این مملکت و کار کردن فقط و فقط برای رضای خدا بدون هیچ توقعی بود . اما این روزها که مدام سوراخ پیدا میشود تا با پول پرش کنی آرزویم پیدا کردن کاری است که آنقدر در آمد داشته باشم و همه ی این سوراخ ها را ببندم و برگردم به آرزوی زیبای کودکی ام .
هنوز هم با سرود ای ایران و پرچم ایران دلم میلرزد و میخواهم کودکانه کاری برای کشورم بکنم.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.