یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

دختری که رهایش کردی

http://s9.picofile.com/file/8326197792/the_girl_left_behind.jpeg

بالاخره برگشتیم خونه و چقدر دلم برای خونه ی آروم امون تنگ شده بود.هفته ی پیش از دوشنبه تا جمعه را خونه جاری ام تهران بودیم. پدر شوهر مادر شوهر هم بودن. شوهرم هر روز صبح تا بعد از ظهر جلسه یا کلاس بود. من هم دو روز اول برای کارهای بیمه ام بیرون بودم.پسرم رو میذاشتم پیش جاری ام و میرفتم دنبال کارهام. روز اول با ماشین رفتم ولی روز دوم با مترو چون محدوده شرکت و بیمه طرح بود. توی مترو ارم سبز یک نمایشگاه کوچیک کتاب بود. با 50% تخفیف. من هم دوتا کتاب واسه ی خودم خریدم. و این کتابی که در تصویر مشاهده میکنید و عکس واسه 3-4 روز پیش خونه ی جاری امه ، دختری که رهایش کردی ، می باشد. و به تعبیر درستی کتابی که نمی توانید زمین بگذارید. با اینکه هنوز تموم نشده ولی خیلی خوبه . به من که خیلی چیزها رو یاد آوری کرد. کتاب بعدی هم که میخوام بخونم "من پیش از تو" هست که هر دو مال یک نویسنده یعنی جوجومویز هستن.(درسته خیلی دوست داشتم برم نمایشگاه کتاب ولی به جاش واسه خودم کتاب که خریدم)

پسرم یاد گرفته میشینه و دست میزنه. یعنی وقت این دستای تپل اش رو به هم میزنه فقط میخوام قورتش بدم.

امروز 68 امین ماهگردمونه ... کاش مثل همه ی ماه ها شور و شوق جشن گرفتن داشتم. تا پارسال تقریباً 23 هر ماه توی خونه ی ما یه جشن کوچولو بود.

توی این یک هفته که نبودیم از یه محصولات کشاورزی سم قوی خریدم و ریختم توی آشپزخانه ، دستشویی و حمام . ولی کلاً 4-5 تا سوسک مرده بودن و دیشب 3-4 تایی عرض اندام کردن و یک خسته نباشید به من در تلاش بی نتیجه ام برای از بین بردنشون گفتند. واقعاً کلافه ام نمیدونم چی کار کنم با این سوسک ها . قبلاً که اینجا بودیم اینقدر سوسک نداشت ولی حالا که دوباره برگشتیم به خصوص اطراف سینک گاهی شده نزدیک 20 تا سوسک شب ها کشتم کسی راهکاری داره؟

توضیح عکس: من عادت خیلی خیلی بدی که دارم وقتی استرسی میشم یا از چیزی ناراحت میشم گوشه ی ناخن هام رو میکنم و به همین دلیل غالباً کنار انگشت شستم زخمی اِ . لباس گل گلی در عکس هم یکی از لباس های بی نهایت مورد علاقه امه که از فروشگاه "الی" خریدم. من اینترنتی خریدم ولی فروشگاهش تهران خیابان پیروزی- پاساژ کسا است.نمیدونم چرا هیچ مانتویی چشمم رو نمیگیره، در حالی که من شدیداً نیاز به مانتو دارم. روبروی شرکتمون یه مانتو فروشی خیلی بزرگ بود که تخفیف زده بود و همه جور مانتویی داشت از همه رنج قیمت ولی هر کدوم به نظرم یه ایرادی داشت و دست آخر نتونستم هیچی بخرم.یه روز هم با جاری ام رفتیم مرکز خریدشون و اونجا از یه پانچ خیلی خیلی خوشم اومد ولی به خاطر قیمتش حاضر به پرو نشدم. 160 هزار تومن یه پانچ ساده آخه؟!ولی بالاخره یه پانچ خریدم که دوسش دارم ولی خیلی ساده است و می خوام گل منگلی اش کنم

+بعد از یک هفته خونه نبودن کلی کار واسه انجام دارم. از شستن لباس ها تا جا گیر کردن وسایل سفر و خورده کارهای خودِ خونه. موقع چایی دوباره برمیگردم :))