یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

محله ی خوب ارامنه ی عزیز

عکس از سایت هتل توریست

یکی از صحنه های زیبای زندگی من بر میگردد به 10 سال پیش ، یک روز پاییزی که با خواهر بزرگم برای اولین بار در خیابان های جلفا قدم میزدیم و همه ی ساختمان های قدیمی  برایم عطر تازگی داشت و هوای سرد و کوچه و خیابان های باریک با ساختمان های کوتاه که منتهی می شد به ساختمان یک کلیسا که بعد ها فهمیدم اسم کلیسا حضرت مریم است بوی دلچسب قهوه هر از گاهی مشام آدم را قلقک میداد و آدم را وسوسه می کرد تا سری به کافه های آن جا بزند.از آن روز آرزویم دوباره رفتن به آن محله و تجربه ی آن حس ناب بود و هرگز فکرش را نمی کردم یک روزی برسد که ساکن همان حوالی بشوم و وقتی آنجا برای سکونت شد منزل ما باز هم فکرش را نکردم که یک روزی به خیلی دورها باید بروم.بارها و بارها به آن محله سر زدم و حتی ناخواسته بارها به آنجا دعوت شدم  کافی شاپ هتل جلفا ، کافی شاپ مهتاب ،کافی شاپ آس ، خانه برگر  و ... و هربار هم هوای پاییز و زمستان داشت و هر بار هم خاطره ایی شد خاطر انگیز. 

وقتی برای خرید عید با همسرم به پاساژ مارتین رفتیم و من کیف و کفش زرشکی ام را از آنجا خرید حس خوب آن محله با خریدم برای خودم به ارمغان بردم.


عکس از سایت همگردی

و باز هم دیروز به دعوت خواهرم به یک فست فود دنج توی یکی از کوچه های تنگ و پر پیچ و تاب و سنگ فرش شده ی این محله ، حس خوبم دوباره تازه شد و انرژی های تحلیل رفته ام از این روزهای سخت دوباره تازه شد.

+ باید کلاس عکاسی ثبت نام کنم و به جای رفرنس دهی به عکس های وب لاگم پایین اش بنویسم عکس از خانم مهندس ....یک قدم به جلو . تلفن را بر میدارم.