یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

ایرانی بمانیم


بعضی آهنگ ها هستند که در ذهن آدم یک دنیا خاطره و احساسات ناب همراه یک لبخند می سازند و خدا بیامرزدش زنده یاد محمد نوری را ، آهنگ جان مریم اش برای من همیشه همین حس را داشت اصلاً انگار یک جورهایی این آهنگ برای من و نسل من خوانده شده بود ، امروز خیلی اتفاقی وقتی لپ تاپ مادرم را بالا و پایین می کزدم رسیدم به کلیپ کنسرت مرحوم نوری و اصلاً یک جور دیگری این آهنگ بر دلم نشست وقتی استاد می گفتند این آهنگ را برای فرزندهای شما میخوانم و مدام زیر لب می گفتم خدا رحمتت کند و یاد شب عروسیمان افتادم که یکی از آهنگ های انتخابی من برای ورودمان به تالار از همین استاد بزرگوار بود ... گل بریزید رو عروس و داماد .... یار مبارک باد مبارک باد
امروز برای بار نمیدونم چندم رفتم بیمارستان برای روند درمانی دستم، دکتر نیامد ، عمل اش طول کشیده بود ، با وجود اینکه ١٠٠ کیلومتر راه آمده بودم و نبودن دکتر باید عصبی ام می کرد خیلی خونسرد بودم ، دستیارش دستم را دید و منشی دکتر پانسمان کرد ، اما فکر میکنم حق همه ی ما این بود که یک عذر خواهی بشنویم... وقتی توی اتاق بودم خانمی وارد شد که فارسی را با لهجه ی خاصی صحبت میکرد به ظاهرش نمیامد ایرانی نباشد اما حرف زدنش هم روان نبود ، از صحبتهایش با منشی دکتر فهمیدم خیلی سال است که از ایران رفته و برای زیارت امام رضا به مشهد رفته بود که آنجا به خاطر برخورد بد پذیرش حالش بد میشود و سرش گیج می رود و روی زمین می افتد و لبش پاره میشود ، همانجا مشهد عمل کرده بود و بخیه زده بود حالا آمده بود بخیه ها را بکشد و خیالش راحت شود مشکلی پیش نمیاید و جای زخم نمی ماند و دوشنبه یک جلسه ی مهم دارد که نمیخواهد بخیه ها روی لبش باشند ، روانپزشک بود ، منشی خندید و گفت شما که خودتون شغلتون اینه دیگه باید به این موارد عادت داشته باشید ، خانم بغض کرد و گفت نه اصلا ً آنجایی که من هستم اصلا ً صدای بوق نمی شونی وقتی از نزدیکی کسی عبور می کنی عذر خواهی میکنی که به حریمش تجاوز کردی وقتی بیرون از خانه اییم اصلاً استرس و تشویش نداریم اما اینجا خیلی این برخوردها حالم را بد می کند ...وقتی برای پدرم تعریف کردم پدرم پوزخندی زد و گفت فکر نمی کنم  آنجایی که می گوید اینقدر ها هم مدینه ی فاضله باشد ...اما آن خانم چه دلیلی برای دروغ گفتن می تواند داشته باشد ؟
فکر می کنم همه ی این ها یک تلنگر به تک تک ماست که با یکدیگر با احترام بیشتری برخورد کنیم ما و اطرافیانمان لایق احترامیم .
پ.ن 1: وقتی برای مادرم تعریف کردم وقتی به قسمت درست فارسی حرف نزدن خانم اشاره کردم مادرم می گوید چقدر خود فروخته !اما راستش حالا که فکر میکنم شاید حق داشت آن خانم، من که ٨ سال است به این شهر آمده ام بدون اینکه بخواهم وتلاش زیادی هم کردم که لهجه ی این شهر را  نگریم وقتی برای خوابگاه با مسئول خوابگاه صحبت کردم سریع گفت  اصفهانی هستی ؟
پ.ن 2 :با درخواستم برای مهمانی موافقت نشد و من باید بعد از مسابقه ام به دانشگاه بروم برای کارهای حذف پزشکی این ترم ... راستش یک کمی دو دل شده ام از این که فوق لیسانسم با لیسانسم مرتبط نیست ، برای استخدام و یا هر شغل دیگری لیسانس و فوق لیانس باید یکسان باشد تا ترتیب اثر داده شود ، اگر برای دکتری هم مشکل ساز شود یا انصراف میدهم یا فقط برای رویاهای نوجوانی ام نجوم میخوانم و بعدش دوباره به همان رشته ی مهندسی ام بر می گردم.
پ.ن 3: بعد از چندماهی توفیق اجباری نصیبم شد به جای ماشین با اتوبوس به اصفهان بروم وقتی کرایه را دادم راننده صدایم زد و گفت کرایه ٧٠٠ تومن گران شده و1000 تومانی من قطعاً بقیه نداشت به خاطر مشکل پول خورد ، خوب برای من ٣٠٠ تومن واقعاً پولی نیست که بخواهم اعتراضی کنم ولی وقتی  برای برگشتن میروم سمت باجه تا بلیط بگیرم و از قضا راننده کنار دستم ایستاده و میگوید برو سوار شو بلیط نمیخواد یعنی طمع به جمع همین ٣٠٠ تومن ها که شاید در ماهش برای او خیلی شود و این است پول حرام که آرامش و اعصاب را از زندگی اش می گیرد ... چرا وقتی این همه زحمت میکشیم برای یک لقمه نون حلال با این کارها حق را ناحق می کنیم ، همیشه گفتم بازهم میگویم دولتمردان خود ما هستیم که دستشان به یک جا بند شده و می توانند حسابی به کام دلشان برسند ... از خودمان در هر جایگاه و مقامی هستیم شروع کنیم ، مهم نیست مردم چه می گویند و چه می کنند مهم این است که ما آزاده باشیم .... البته من هم نامردی نکردم و تمام کیفم را بیرون ریختم تا پول خورد پیدا کنم و با یک لبخند ملیح کرایه ام را به راننده دادم. 
+ بابت عکس بی کیفیت عذر میخواهم. ولی ثبت لحظه ی نوشتن من در اتوبوس است.
شنبه ، ساعت ١٨:٣٧ ، اتوبوس به مقصد خانه 
نظرات 4 + ارسال نظر
فرانک پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 14:09

خب منم عاشقتونم خانممم :) :*
اول از همه بگم محمد نوری رو خیلی دوس دارم خیلی زیاد همین مدل اپرایی خوندنش باعش شده من اهنگای اپرا البته با صدای مرد رو خیلی کشش داشته باشم نسبت بهشون و واقعا لذت میبرم از این مدل اهنگ :) روحش شاد
واس اون انگلیسی حرف زدنه، ببین یکی مث پروفسور سمیعی نمیدونم برنامشو دیدی یا نه اونقد شیک فارسی حرف میزد کسی که اونور بوده چندین وقته اونجاست ، یا یکی بود طراح دکوراسیون ۳۰ساال انگلیس بود و هنوزم هس، اونقد جالب فارسی صحبت میکرد نمک بووود :)) بعضی کلمات فقط یادش میرف اونم واقعا طبیعی بوود
بعد دوست من یه ترم میره کلاس زبان میگه وای فارسیش یادم نمیاد وای ال بل وای چی میشد؟؟ ایناش مسخرس وگرنه آره آدم هر محیطی باشه و به یه زبون دیگه صحبت کنه مغزش قاطی میکنه بعد از یه مدت :)) ولی اینایی که با یه ترم زبان کلا فارسیشونو از یاد میبرنااا
مثلا دوست من میدونه من فرانسوی بلد نیستم و مطمئنه از این قضییه بعد تو کلماتش فرانسوی میگه بعد میگه ای وای ببخشید، چقد رفته کلاس؟ دوترم!!! و اصلا هم از فرانسه خوشش نمیار
این رفتارا عجیب و مسخرس:))

آره کاملا موافقم ، اون خانم هم با لهجه حرف میزد و بعضی لغات رو فراموش می کرد ، برنامه ی فوق العاده ی پرفسور رو هم دیدم و کامل می فهمم چی میگی
یادم باشه بهات فرانسوی حرف بزنم ولی من عاشق زبان فرانسه ام منتظر فرصتم تا دوباره خوندنشو از سر بگیرم

نگین سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 12:55

متاسفانه این تفکر خیلی هاست و خیلی وقتها افرادی و که خارج از ایران رفتن به خاطر لهجشون یا اینکه کلمات فارسی رو یادشون میره سرزنش میکنن.فکر میکنن امکان نداره کسی زبان مادریشو یادش بره
ولی واقعیت اینه اگر به کل زبانت رو عوض کنی و مدت طولانی مثلا انگلیسی حرف بزنی، قبل از اینکه کلمات فارسی به ذهنت بیاد کلمات انگلیسی میاد. ینی مثلا ممکنه طرف برگرده ایران و به توت فرنگی بگه استرابری!:دی
حتی لهجشون تا حدی عوض شه.
من خودم با این وجود که اینجا کلااا فارسی حرف میزنم ولی چون مثلا کلمه ای مثل خرچنگ تو ایران به کارمون نمیاد اصلا! و اینجا خیلی کاربرد داره و به جای خرچنگ باید بگم لابستر ! ناخوداگاه امروز که به امین حرف میزدم وسط حرفام به جای خرچنگ گفتم لابستر! واقعااا ناخوداگاه
حالا فکر کن یک نفر کلااااا انگلیسی حرف بزنه و بشنوه

اوهوم باهات موافقم کاملاً یکسری چیزها واقعاً ناخوداگاهه مثل لهجه ی داغون من
وای نگین آی پی ات ماله خارجه

سلام
خوبی؟

متاسفانه بعضی ها یادشون میره ایرانی هستن و...
طرف یه یال میره اونور وقتی برمی گرده میگه شما به فلان چیز چی میگین؟؟؟؟
اییییشش


راستی این عکس خیلییییییییی حس خوبی بهم داد

اونایی که از این دست آدم ها هستن رو کاملاً موافقم
مرسی عزیزم

فرانک دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 07:40

۱ ۲ ۳

عاشقتم فرانک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.