یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یک روز عادی

گوشی رو گذاشتم که صبح ساعت ٧ زنگ بزنه و بیدار بشم، امیرحافظ گریه میافته ، با خودم میگم دیگه صبح شده بیدار بشم ، ساعتو میبینم ٢/٥ إ ، میخوابم ، امیرحافظ گریه میافته میگم دیگه صبحه، ساعت ٤/٥ إ ، همسرم برای سحر بیدار میشه و من میخوابم، امیرحافظ گریه میافته ، ساعت ٦/٥ إ ، بیدار میشم ، آشپزخونه پر از ظرف نشسته و حسابی بهم ریخته است، دیشب قبل از خواب به همسرم که تلویزیون میدید گفتم سرم خیلی درد میکنه امشب مرتب کردن آشپزخونه با تو !

نماز میخونم ، ورزش میکنم ، بالاخره ورزش کردن رو بعد از چندماه شروع میکنم، آخرهاش از درد زانو نمی تونم ادامه بدم، یه چیزی بهم میگه : دیگه ازت گذشته ، به خودم میگم من سنی ندارم

-بالاخره سنت بالا رفته، دوتا زایمان…بدنت تحلیل رفته

- اینا حرفه ، بدنم ضعیف شده ! باید دوباره قوی بشه

دوچرخه سواری روزانه توی ذهنم پر رنگ تر میشه، ولی همیشه استرس تنهایی با  دوچرخه  رفتن رو دارم برای همین هیچ وقت نتونستم تجربه اش کنم، میگن تبریز امنه ! شاید جسارتشو پیدا کنم.

زیر کتری رو روشن میکنم، ظرفها رو توی ماشین ظرفشویی می چینم، چایی دم میکنم و ظرفهای باقی مونده توی سینک رو میشورم، بازم آشپزخونه کار داره ، ترجیح میدم تا چایی تازه است ، چایی بریزم و بقیه ی کارها باشه واسه بعد! لینکدین، اینستاگرام ، واتزاپ و تلگرام،١٥ دقیقه وقتمو میگیره تا چک کنم، میفهمم شهلا ناظریان فوت شده ، چراغ های مزار حبیب رو شکستن و …

مشغول نوشتن میشم … امیرحافظ گریه میافته 

پ.ن : هوا ابریه ، شاید بارو بیاد ، من هم آش پختم ، اگه ماه رمضون نبود حتما میبردم دوتایی با امیروالا پارک و باهم آش و بعد هم چایی میخوردیم ( همسرم آش و چایی دوست نداره )

توضیح : این روزها یکم خسته ام ، درس و کارهای خونه و بدتر از همه تنهایی ! اینکه چندماهه با هیچ کس به جز خانواده ام ارتباط نداشتم  خیلی خسته کننده است، دلم میخواد کسی بود که افطاری دعوتش میکردم، همسرم کلافه است درسهاش سنگینه، از شیفت که میاد میخوابه ، درس میخونه و میخوابه ! شب هایی که شیفته با همکارهاش کباب درست میکنن و تا نزدیک های صبح دور آتیش میشینن و چایی میخورن .… و من شب هایی که شیفته خوابم نمیبره و تا صبح میگم چرا زودتر صبح نمیشه ! 

کسی راهی میشناسه که کمکم کنه چطوری دوستی پیدا کنم، چقدر دوست داشتم شاغل بودم …