یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

شروع دوباره

وقفه ی طولانی بین هرکاری بیافته باعث میشه از حس و حال اون کار اونقدر دور بشی که برگشتن به عادت حتی چندین و چندساله خیلی سخت بشه. بارها صفحه ی وب لاگ ام رو بالا اوردم تا بنویسم کلی حرف و روزمرگی برای نوشتن دارم ولی انگار بیشتر به ننوشتن عادت کردم و دیدن واسم راحت تر شده، همین یکی از دلایلیه که وقتی بعد از شاید یک هفته یه آشنا میبینم بی وقفه حرف میزنم و یهو به خودم میام که واقعا من همون دختر خجالتیه کم حرفم که بعضی ها توی برخورد با من فکر میکردن بیش از حد مغرورم و خودم رو میگیرم ؟ من که یکی از سوال هام همیشه این بود که چطور سر صحبت رو باکسی باز کنم بعضی وقتها اونقدر حرف میزنم که مدام به خودم میگم کافیه شاید طرف مقابل از این همه پرحرفی های تو خسته بشه ! حتی همیشه قبل از رفتن به خونه ی برادر شوهرم باخودم کلی حرف میزنم و کلی خودم رو نصیحت میکنم که خانم باش و جودی ابوت وار حرف نزن  و اضهانکن ولی وقتی میرسیم شاید نیم ساعت اول یادمه که چقدر خودم رو نصیحت کردم  که چه کنم و چه نکنم ، همین که نیم ساعت تموم میشه ، از همه جا حرف برای زدن و ادامه دادن به حرف دارم.

واقعا برای خودم عجیب شده که توی این یک سال که خونه نشین شدیم من چقدر عوض شدم، شاید خیلی شبیه اون آدمی که دوستهای دبیرستان و دانشگاهم منو میشناختن نباشم . ما اینجا هفته ایی یک بار برادر شوهرم رو میبینیم که یک هفته اونها میان و یک هفته ما میریم ، و شاید ماهی یک بار با یکی از دوستهامون رفت و آمد داریم و شاید همین باعث شده که کلی حرف توی سر و دلم باشه برای زدن . 

من این ترم دانشجو شدم ولی به دلایلی دوباره کارشناسی، چون با وجود علاقه ی وافر من به رشته ام هیچ موقعیت شغلی مناسبی واسم نیست و با  توجه به سابقه بیمه حدود ٤ ساله ،تصمیم گرفتم تلاشم رو بکنم که این سابقه ادامه دار بشه، برای همین امسال دانشجوی رشته ی مکانیک شدم و چون خیلی از واحد های این رشته با رشته ی قبلی خودم مشترکه تقریبا بیشتر از نصف واحدها رو میتونم تطبیق بدم و این یعنی نهایتا ٣ ترم لازمه برای خوندن یه لیسانس مجدد، تصمیم بعدی ام شرکت توی آزمون ارشد توی همین رشته است .  کرونا برای من خیلی مزیت داشت و واقعا هر مشکلی اگه فکر درست و ذهن مثبت داشته باشی کلی مزیت داره، مثلا همین مجازی شدن دانشگاه ها واقعا حسن بزرگیه که هیچ وقت فکرش رو نمیکردم با وجود یه پسر سه ساله و مسیر دور از دانشگاه اینقدر راحت بتونم درس بخونم، اینکه ساعت ٧/٥ صبح فقط تبلتم رو روشن میکنم و از زیر پتو سر کلاس ریاضی ٢ حاضر میشم یعنی یه اتفاق فوق العاده، در غیر این صورت باید مثلا ساعت ٦ امیروالا رو یا خونه ی برادر شوهرم میذاشتم یا مهدکودک و بعد حدود ٧٠ کیلومتر رانندگی میکردم تا ساعت ٧/٥ سر کلاس باشم تا ساعت ١٢  بعد ا ز اون هم خسته و داغون برم دنبال امیروالا و بعد بدو بدو نهار درست کنم و خسته و بی حوصله با نهایت سر درد فقط منتظرشب باشم که بخوابم و همین داستان از یک شنبه تا پنج شنبه باید تکرار میشد . و من امیدوارم با همین رویه دکتری هم بگیرم :))