یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

بهترین تعبیر خوابم


فکر میکنم عکس گویای  حال خوبم هست  و نیازی به توضیح نداره...

کارهای خونه تا حد قابل قبولی انجام شده و دارم از زندگی ام لذت میبرم.

این مدت از فشارهای سنگینی که روی جسم و روحم بود حسابی خسته شده بودم، اسباب کشی دست تنها با یه بچه کوچک ، بحث و دلخوری عمیق و شدید بین من و همسرم... هنوز جاگیر نشدیم که همینطور هر روز مهمون داریم، مهمون یک وعده و دو وعده نه ... حداقل ٣-٤ روزه ، و پذیرایی هم دست تنها ... اینقدر عصبی بودم این چند وقت که بیش از اندازه  امیروالا رو دعوا میکردم و خب بالطبع اونم عصبی شده بود و به طرز عجیبی بهم می چسبید و دائم دستهاشو باز میکرد و میگفت بغل... و سفت بهم می چسبید.این یعنی این مدت ازم کم محبت دیده و بیشتر به من نیاز داره ... همه ی اینا فکر کنم کافیه که حال آدم رو چندین ماه بد نگه داره ... ولی من الان انقدر خوشحالم که تنها دغدغه ام پیدا کردن یک راه برای رفتن به کنسرت رستاکه :))

خرداد امسال از سخت ترین خرداد های زندگی ام بود .پر از امتحان های سخت و سنگین ولی الان همه ی اون امتحان ها تموم شده و من آرامش بعد از امتحان رو دارم.مگه میشه تیرماه از راه برسه و حال آدم خوب نشه؟

ببخشید که این مدت اینقدر غر زدم بالاخره آدم است و غرولند هایش.

+ قراره با همسرم بریم پیش مشاوره ، احساس میکنم همه ی زن و شوهر ها برای بهبود روابطشون شدیدا نیاز به مشاوره دارن.

+ بازهم مهمانی در راه است ، این بار پدر شوهر و مادر شوهر .