یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

پاییزی و چترت کنار هم ... یعنی چقدر رستاک می چسبه

این پست من رو یادتونه؟(نسکافه)بله این آرزوی دیرینه من محقق شد. و قراره آخر این هفته بریم کنسرت رستاک ، و من بی نهایت سرشار از شوق ام. روزی که توی اینستاگرام دیدم قراره کنسرت بذاره قلبم شروع به زدن کرد و من خیلی وقت بود که از شنیدن هیچ اتفاقی اینطوری سر ذوق نیومده بودم. خب کمی حالم گرفته شد که دیر فهمیده بودم و تمام ردیف های جلو پر بود و من اون آخرهاش جا گیرم اومد و اون دوستمون که توی برگزاری کنسرت دستی بر آتش دارند گفت که اصلاً عوامل برگزار کننده این کنسرت رو نمی شناسه و فقط با عکاسش آشنا است و اگر شد واسمون یه کاری میکنه بریم جلو.و دقت کردید تا مدت ها هیچ اتفاقی توی زندگی نمیافته ولی یکهو همه چیز باهم اتفاق می افته. جمعه بعد از ظهر کنسرت رستاک ِ و ما چهارشنبه بعد ازظهرقراره بریم اراک خونه ی برادرشوهر و برای برگشت مکافات خواهیم داشت که چرا اینقدر زود برمیگردید و ما قطعاً نمیتونیم بگیم میخوایم بریم کنسرت چون نیشخندهای تمسخر آمیزشون با غرغر های زیر لبی و گاهاً بلند حالمون رو بد میکنه. و لی خب واقعاً خیلی خوشحالم که همسرم اینقدر خوبه که من رو درک میکنه و بهم قول داده به کنسرت برسیم .

از پس فردا هم قراره من برگردم سر کار. توی شرایطی که همه دارن نیروهاشون رو بیرون میکنن خنده دار نیست که من برم سر کار؟هر کی منو ببینه میگه خانم داره تعطیل میشه کجا اومدی؟! از جایی که احتمال ورشکستگی خیلی از کارخونه های وابسته به خودرو سازی و حتی خودِ خودرو سازها وجود داره همه چیز رفته زیر زربین  تا به هر دلیلی تعدیل نیرو انجام بدن و مدیرمون گفت که ما میدونیم شما از خونه کارها رو کامل انجام میدین ولی حالا بحث حضور غیاب هم مهم شده و باید حضور داشته باشید و با توجه به شرایط اتون اگه واستون مقدرو نیست ما نیرو جایگزین معرفی کنیم و من هم سریعاً گفتم نه برمیگردم سر کار. خب خیلی فکرم درگیر امیروالا بود چون امیروالا توی سنی هست که شدیداً وابسته است و تنها گذاشتنش واقعاً سخته. با مامان صحبت کردم و مامانم راضی شد امیروالا رو نگه داره چون احتمالاً همه ی این اتفاقات موقته یا کلاً همه چیز از بین میره و همه از کار بی کار میشیم یا وضعیت خوب میشه و از زیر زربین خارج میشیم.با تمام وجودم از خدا میخوام وضعیت خوب بشه و دوباره چرخ اقتصاد و صنعت بچرخه ! نمیدونید تولید همین پراید آشغال چقدر برای خیلی از این کارگرها خوب بوده... از  5شنبه شروع کردم امیروالا رو تنها گذاشتن خونه ی مامانم. روز اول با نیم ساعت شروع کردم که توی همون نیم ساعت 2 بار اشک ها صورتش رو خیس کرده بود و من کلی دلم پیشش بود ولی خب فکر میکنم بهترین کار ممکن رو دارم انجام میدم. قرار بود از شنبه (امروز)برم سرکار ولی به خاطر اینکه یک دفعه امیر رو تنها نگذارم صحبت کردم که از دوشنبه برم. امروز هم از ساعت 11 تا حالا امیروالا رو خونه ی مامانم تنها گذاشتم و اومدم خونه ی خودمون به کارهام برسم و چقدر توی خونه جای سروصداها و شیطنت هاش خالیِ ! حتی جای اینکه بیاد به پام بچسبه و نذاره به کارهام برسم.