یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

شهریور دوست داشتنی

بالاخره شهریوری که انتظارش را می کشیدم رسید و خیلی زود دارد روزهایش خط می خورد . بین هجوم کارها لحظه ایی سراغ لپ تاپ می آیم تا کمی استراحت کنم. به سرم می زند بیایم سراغ وب لاگم و ببینم پارسال این روزها در چه حالی بودم. یک عالمه انرژی مثبت میگیرم از حال خوب روزهای سال گذشته و این چند خط یادم می اندازد که آری چقدر شهریور دوست داشتنی است ."روز اول شهریور از خدا خواستم که ماه خوبی را برایم رقم بزند و خودم با کلی امید و انگیزه تصمیم گرفتم یکی از بهترین ماه های سال را برای خودم بسازم. شهریور برای من ماه خوبی بوده و هست . 4 سال پیش اواخر همین ماه بود که با همسرم پیوند پایداری بستیم که همیشه کنار هم بمانیم.  "

امسال هم شهریور برایم خیلی زیبا و پر از هیجان خواهد بود. دیروز آخرین روز کاری ام بود و  10 روز تعطیلات تابستانه ایی که یک عالمه برنامه برایش دارم.  امروز خانه ماندم تا خورده ریز ها را هم بسته بندی کنم و انشالله فردا جابه جا شویم. برویم شهر خودمان . برویم همان خانه ی دوست داشتنی و پر از عشقی که دلم خیلی برایش تنگ شده، هرچند وقتی یادم می افتد که برج روبروی خانه یمان تا به حال حتماً تکمیل شده و منظره ی اتوبان و کوه را از من دریغ می کند کمی دلم میگیرد. اما باز هم آنقدر آن محله و خانه برایم دوست داشتنی است که سریع فراموشم میشود، حتی فراموشم میشود که 100 متر از اینجا کوچک تر است و حتماً خیلی جایمان تنگ میشود، ولی باز هم پر از ایده و فکرم برای استفاده ی بهتر از فضاها .

باز هم یک عالمه گلایه  دارم از خانواده همسر از صاحب خانه حتی از خواهر بزرگه ،  اما ترجیح می دهم حال خوبم باقی بماند و باور کنم آرامشم خیلی دوست داشتنی تر از گلایه هایم است .

++ هشت ماه تمام شد و من نه ماهه شده ام.(حدود 36 هفته ) از الان آمادگی هر اتفاقی را دارم .این روزها پسرم را خیلی بیشتر از هر روز دیگر دوست دارم و خدا رو شکر می کنم بابت داشتنش. تنها دعایم سالم بودنش است. (التماس دعا دوستان خوبم )

+ همه وسایل را جمع کرده ام حتی قوری و چایی را ، دیگر این خانه جای ماندن نیست:))