یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

رژیم

تصمیم جدی گرفته ام از فردا رژیم بگیرم نه مثل 1-2 هفته ی پیش که تصمیم به رژیم گرفتم و به جای رژیم آنقدر خوردم که 2 کیلو هم اضافه کردم. با این که وزن من نرمال است اما خودم دوست دارم 10 کیلو وزنم را پایین بیاورم که حس بهتری داشته باشم. 

با خودم گفتم امروز روز آخر است پس هر چه دلم بخواهد بخورم که از فردا روزهای خویشتن داری شروع می شود. نتیجه اش هم خوردن 4 عدد بستنی عروسکی و خوردن نهار و شام مفصل پر از گوشت چرب گوسفندی و خوردن یک عالمه تخمه و دو عدد چیپس بود .

شب همسرم وقتی به خانه آمد من مشغول خواندن نماز بودم ، نمازم که تمام شد صدای خش خش پوسته ی پفک یا چیپس به گوشم رسید. از هول خوردن زودتر این خوراکی های مضر ِ خوشمزه با چنان شتابی دویدم که سرم به لبه ی در خورد و کمی بالا آمد و همسرم برایم آب قند درست کرد و من همان طور که دراز کشیده بودم و یخ روی سرم گذاشته بودم حواسم بود تند تند چیپس و ماست و موسیر را همراه همسرم بخورم و عقب نیافتم

+ بدون شک فردا یک روز عالی است :)