یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

دوران عاشقانه قرنطیه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ویروس لعنتی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خشم و هیاهو

http://s8.picofile.com/file/8334853234/%D8%AE%D8%B4%D9%85_%D9%88_%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%87%D9%88.jpg

برای خودم یک چایی سنگین با عطر هل میریزم و یک کیک شکلاتی و آهنگ عشق از رستاک و کاوه آفاق .کمی سردرد و چشمهایی که می سوزد. ولی لبخندم مصمم تر است تا نشان بدهم حالم خیلی خوب است.کارم را دوباره شروع کردم ولی با رایزنی هایی که انجام دادیم قرار شد من از خانه کارها را انجام بدهم و خب این عالی است با توجه به شرایطم ولی راستش را بگویم اصلاً فکر نمی کردم تا این حد خسته بشوم و تقریباً از خیلی کارهایم جا می مانم مثل زبان (انگیلیسی و فرانسوی ) خواندن و کارهای همیشگی خانه به خصوص با وجود پسر دوست داشتنی ام و شیطنت هایش! امروز توی خانه که راه میروم مدام خورده نان و آشغال هایی از این دست به پایم می چسبد ولی چاره ایی نداشتم و واقعاً فرصت هیچ کاری نداشتم حتی نهار پختن و به لطف مهمان های دیروزم برای امروز و امشبمان غذا داریم و حتی کمی هم فریز شده برای آینده (البته که عمداً قورمه سبزی را زیاد پختم که فریز کنم! قبول دارید قورمه سبزی هرچی بماند خوشمزه تر است ؟)

سراغ نوشته ی پارسالم مربوط به شهریور رفتم .کلاً آدم نوستالژیکی هستم و یکی از جذابیت ها برایم برگشتن به خاطرات سالهای پیش است البته که اگر نبود دلیلی برای نوشتن و ثبت روزهایم نداشتم.جالبه که با کمی تغییرات خیلی حالم شبیه پارساله :) حتی دلخوری هام درست از خانواده شوهر و البته باز خواهر بزرگه!

باید وقتم را طوری تنظیم کنم که به زبان و ورزش و  بازی با امیروالا و حتی کارهای خانه برسم.

2 روز پیش به اصرار همسرم فیلم خشم و هیاهو  که قبلاً خودش دیده بود و حسابی تحت تاثیرش بود را دیدیم و کمی اعصابم خورد شد. از اینکه ما زنها به تعبیر فمینیست های جدید چقدر می توانیم "زن علیه زن " باشیم.حتی کتاب ماه عسل درپاریس از جوجومویز را هم که امروز خواندنش تمام شد همین قصه ی تکراری بود.به نظرم کارگردانی هومن سیدی خیلی بهتر از بازیگریش هم هست حتی! به این فیلم با وجود غمگین و کمی عصبی بودنش امتیاز بالایی میدم و به نظرم ارزش دیدن داره درسته که فیلم مربوط به چند سال پیش هستش! کتاب ماه عسل در پاریس را هم همسرم 1-2 ماه پیش برایم خریده بود. وقتی دیده بود که به جوجو مویز علاقه دارم همه ی کتاب هایش را برایم خریده بودو من سراسر عشق شدم از داشتن همسر مهربانم :)

این کتاب هم مربوط به داستان دختری که رهایش کردی است و سبک و موضوع برای من مثل همیشه دوست داشتنی بود. پس از تو هم در نویت خواندن است اما به خاطر حجم کتاب ماه عسل در پاریس  را اول شروع کردم.

وب لاگ نویسی هم یکی از کارهای شدیداً دوست داشتنی است که دوست دارم هر روز انجامش بدم تا افکار و روزانه هایم آنقدر روی هم تلنبار نشوند که وقتی می نویسم ندانم از کجا و کی باید بنویسم.

درد نوشت: هنوز موفق نشدم بیمه ی دوران مرخصی زایمانم را بگیرم. واقعاً یکی از بدترین ارگان ها همین بیمه است. خب وقتی معاونتش توی چشم های من زل میزند و میگوید پولت را نمی دهیم برو شکایت کن واقعاً تعبیر بهتری میشود داشت ؟ این مدت که به خاطر مرخصی ام مدام به بیمه و دیوان عدالت اداری سر میزدم و در رفت و آمد بودم آنقدر بی انگیزه شدم برای ماندن که باورم شده ایران را تبدیل کردند به جایی که فقط جای خودشان و آقا زاده هاشان است.

امیروالا نوشت : پسرم این روزها خیلی تلاش میکند بیایستد و وقتی روی زانوهایش می نشیند و جایی نیست که با تکیه بهش بلند شود عصبانی میشود و خودش را به بالا پرت میکند و گریه می افتد . وقتی هم می ایستد و دستهایش به جایی بند نیست به محض اینکه بفهمد به جایی تکیه ندارد خودش را روی زمین می اندازد و هرکاری میکنم دوباره بیاستد خودش را شل میگیرد تا بشیند :))

تولدانه

http://s9.picofile.com/file/8331728250/%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF_%D8%B3%D8%A7%D9%84_97.jpeg

تاریخ :97/04/18

توی این 10 ماه فکر میکنم این اولین باریه که توی خونه کاملاً تنهام. پسرم و باباش رفتن نون بخرن:)) و منم شام پختم و همه چیز آماده است برای همین از فرصت برای نوشتن استفاده کردم.

امروز با همسرم فیلم My Cousin Rachel رو دیدیم. تنها دلیل اولیه ام بازیگر مردی بود که توی من پیش از تو هم بازی کرده بود. ولی به نظرم فیلم خیلی خوبی اومد. شدیداً آدم رو درگیر میکرد و تا آخر فیلم من و همسرم هر لحظه یه نظر میدادیم. و آخر فیلم اصلاً اونچیزی نشد که میخواستیم درسته که یه جوری مثل خیلی از فیلم ها and they were happily ever after شد ولی انتظار داشتیم یه جور دیگه happily بشه D: خلاصه که درسته فیلم اعصاب خورد کنی بود ولی قشنگ بود و بازیگرها بازی هاشون عالی بود. بماند که ما این فیلم رو با اعمال شاقه دیدیم. و حدود 3 ساعت طول کشید تمام بشه و در حین اش آلبالوها رو هم برای مربا پاک کردیم. ما فیلم ها رو زبان اصلی می بینیم و من از لهجه ی انگلیسی واقعاً لذت می برم.

تاریخ:97/04/23

 من به این نتیجه رسیدم که با خانم های متولد ٦٣-٦٤ مشکل دارم، البته نه اینکه من باهاشون مشکل داشته باشم ها، اونا با من مشکل دارن، احساس میکنم نمی تونن بپزیرن که کسی کوچیک تر از خودشون جایگاهی نزدیک اونها داره و یا حتی بالاتر ، موفق تره ، خوشبخت تره و ... نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم،ولی اینکه مدام میخوان بهم بفهمونن که تو رو نادیده میگیرن و تو خیلی خیلی مقصری و کارهات بی اجره و اسمت الکی خوب در رفته رو کاملا توی رفتار و کلماتشون میبینم، نمیخوام منفی باشم برای همین مستقیم نمیگم کی و چرا ولی گفتم که یه ذره شاید حالم خوب بشه.خلاصه سعی میکنم رابطه ام رو با کسایی که حالم رو بد میکنن کم کنم، هر چند به دلایلی خودشون رابطشون با ما کم هست.

امروز همون شنبه اییه که قراره واسه من پر از کار و تلاش باشه، برای یک مصاحبه ی کاری نیاز به زبان انگلیسی و فرانسه دارم، و من که فرانسوی ام در حد je m'appelle و ایناس و زبانمم تازه فهمیدم باید از basic شروع کنم ، کار سخته ، البته زبانم کمی بهتره ولی سعی میکنم حالا که دوباره شروع کردم حسابی از پایه یاد بگیرم.

کمی ذهنم درهم و برهمه ، پسرم رو که بخوابونم یه برنامه ریزی درست واسه ی زندگی ام و آینده ام میکنم باید بدونم دنبال چی هستم تا درست تلاش کنم.

عکس نوشت : پنج شنبه برای خانواده ی خودم تولد گرفتم، دو هفته ی قبلش برای خانواده ی شوهرم گرفته بودیم، تولد هردمون بود،چون با اختلاف پنج روز توی یک ماه به دنیا اومدیم، جزو مهمونی هایی بود که شدیداً از خودم راضی بودم، با  حداقل هزینه کلی چیزای خوشگل درست کردم،حتی کیک رو هم خودم درست کردم که هزینه کمتر بشه، که البته با شرایط افتضاح اقتصادی حداقل هزینه ی ما در حدود ٢٥٠ هزار تومن براورد شد.

+بادکنک ها هم شدیداً پر از جای انگشت پسرم هستن :))

++ظروف رو هم خودم رنگ کردم.

داستان زندگی ما آدم ها


http://s8.picofile.com/file/8324879384/Baradaram_Khosro_Poster.jpg

چند روزه امیر خیلی شیطنت میکنه و تازگی ها یاد گرفته جیغ های خیلی بلند میزنه، برای همین اکثراً باهم درگیریم، روزها بعد از یک ساعت تلاش برای خواباندن ناموفقش ، سرشو از زیر پتو درمیاره و با موهای سیخ سیخ و چشم هایی که شیطنت ازشون می باره زل میزنه بهم و میخنده، خنده ایی که حکایت به ریش من خندیدنِ .دیشب ساعت ٩/٥ خوابید و من از خوشحالی پر از انرژی بودم، ظرفهام رو شستم و آشپزخونه رو جمع جور کردم، با همسرم فیلم * دیدیم و ساعت ١٢ زبان رو شروع کردم، که صدای گریه امیر ندا میداد زهی خیال باطل. به امید اینکه میخوابه بهش شیر دادم و راه بردمش  ولی نیمه بیدار بود و کم کم داشت هشیاریشو به دست می اورد ساعت حدود یک بود که دیگه کامل بیدار شد و اینقدر شیرین کاری میکرد که من و باباش رو بیدار کنه ،فقط با چشمهای نیمه باز نگاهش میکردم و میخندیدم، امیر هم به محض اینکه حرکتی از هرکدوممون احساس میکرد به سمتمون می چرخید و با دست و پا میزد توی صورتمون تا بیدارمون  کنه.الان هم امیر به بغل و چایی** خورون دارم روزانه امو می نویسم.

* شبکه نمایش دیشب فیلم برادرم خسرو رو گذاشته بود . ماهم دلتنگ فیلم و سینما نشستیم دیدیم، بیخیال یک عالمه کاری که داشتیم .چون الان با وجود امیر واقعاً سینما رفتن محاله ، چون خونه ی مامانم هم نمیتونم بذارمش ، کمی شیطنت هاش زیاد شده.فیلم رو دوست داشتم خیلی ، هنگامه قاضیانی و شهاب حسینی بازیگرهایی هستند که من خیلی بازیشون رو دوست دارم.شاید یکی از دلایلی که خیلی دوسش داشتم بازیگرهاش بود، ولی فیلم نامه و بازی ها هم عالی بودن.به قول همسرم ما آدم ها یه خسرو توی وجودمون داریم که نمیگداریم خودشو نشون بده، ولی خیلی از رفتارهایی که اون میکنه یه وقتایی ماهم دلمون میخواد بکنیم ولی خودمون رو کنترل میکنیم.

** دکتر بهم گفت به خاطر امیرکاکائو جات نخورم، منم کلاً شکلات ، قهوه ، کاپوچینو و حتی چایی رو حذف کردم، حذف چایی البته غیر ممکنه، ولی به سه روز یک بار کاهشش دادم، به جاش چایی سیب ، چایی سفید و ... رو جایگزین کردم.من نوشیدنی گرم نخورم حتی توی تابستون حالم بد میشه :))

پ.ن: برخی از مکالمات خانواده همسرم پیرامون پسرم :

در ٣-٤ ماهگی : 

-چقد آرومه ، اصلاً صداش درنمیاد، اصلاً بلده گریه کنه ؟

- این که همه اش خوابه ، کی بیداره پس؟

-بچه به این میگن ها اینقد اروم بچه های ما چین !پدر مارو در اوردن، خوش به حالتون.

در ٧-٨ ماهگی:

- باز نخوابید؟

-ای بابا چقد نا آرومه این بچه 

-تو که این کارا رو بلد نبودی، جیغ بزنی دوست نداریم ها

خواهش میکنم یاد بگیریم انقد اظهار نظر نکنیم  و بفهمیم بچه ها رشد میکنن و توی هر سنی یک رفتار خاصی دارن ، نه زیاد تعریف کنیم که حال طرف رو بهم بزنیم نه غر بزنیم که روی اعصابشون راه بریم.