یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

مثل من ؟!

یکی از لذت بخش ترین کار این روزهایم ساعت هایی است که کنار پسرم میخوابم و فقط نگاهش میکنم، بو میکنمش و می بوسمش، سر و صورتش را نوازش میکنم و عشق همان چیزی است که کل وجودم را پر میکند.
پنج شنبه من و پسرم به خانه برگشتیم و چقدر احساس آرامش داشتم در خانه ام، به خصوص که اینبار تنها نبودم .
به نظرم روی اعصاب ترین جملاتی که میشود بعد از زایمان از دیگران شنید این است که وای چقدر شبیه مادر است، چقدر شبیه پدر است است ، فلان جایش مثل فلانی است و امثالهم ، بعد از زایمان تنها چیزی که برای مادر مهم است سالم بودن فرزندی است که به نظرش زیباترین و پاکترین موجودی است که خدا خلق کرده و شنیدن حرفهای دیگران در مورد ظاهرش کمی آزار دهنده است. مادر شوهرم برای اولین بار که به دیدنمان آمد اولین چیزی که گفت این بود : دماغش عین خانم مهندس است ، این درحالی است که صورت و به خصوص بینی نوزاد تازه به دنیا آمده کمی ورم داره ، مناصلاً توجهی نکردم، از آن طرف میگفت ماشالله پسرم سفید و بور است، انگار چشم هایش هم رنگی است ، و من توی دلم میگفتم مثل مادرش سفید و بور و چشم رنگی است :-/ خلاصه که این دست جملات حتی اگر شما هم نخواهید میتواند دل یک زن تازه زایمان کرده را شدیداً برنجاند.

چند تا موضوع در مورد بعد از زایمان مینویسم شاید به درد کسی بخوره و از طرفی شاید برای مجردها جذاب نباشه برای همین توی ادامه مینویسم.
* این پست رو چند روز پیش نوشتم اما هم فرصت نکردم بفرستم هم اینترنت اینجا مشکل داره. 
 
ادامه مطلب ...