یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

ای روزگار سخت من

بعضی روزها خیلی سخت میگذرن.

شاید در ظاهر همه چیز عادی باشه ولی توی دلت آشوبی به پا شده که آرامش رو ازت میگیره.

امروز خودم رو بغل کردم و حسابی بوس کردم.

از خودم تشکر کردم ، خیلی قوی بودم تا الان باید یکی بهم میگفت که چقدر ‌فوق العاده ام که از پس همه چیز براومدم، چقدر تلاش کردم و مادر خوبی بودم. برای مادر بودن خیلی تلاش کردم خیلی زیاد ، پس حتی اگه اونچیزی که خواستم نشد مهم اینه که من خیلی زحمت کشیدم ، خواستم یادم بمونه روزهای سختی رو گذروندم ولی تلاش کردم. مطالعه کردم ، گوش کردم ، آموزش دیدم ، به کار بستم و تلاش کردم.

خوشحالم که ۲۰ ساله دیگه به بچه هام نمیگم من واسه شما ازخودم زدم اما شما چی ؟ من برای خودم خیلی تلاش کردم ، برای بچه ها و زندگی و همسرم هم... 

اینکه حال دلم خوب نباشه ، طبیعیه . حق دارم. خیلی رنجیدم ، ولی باید راه حلی واسش پیدا کنم .