یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

پرواز

http://s8.picofile.com/file/8338449026/peace_place_of_mine.jpeg

پاییز که میاد اصلاً حال من یک جور عجیبی خوب میشه و دنیای من مثل پاییز پر از رنگ میشه.به کارهام و برنامه هام میرسم و کلی حال خوب پیدا میکنم. تقریباً 3 -4 روز در هفته رو به یک ساعت یوگا اختصاص میدم و همین باعث شده بازهم وزنم کم بشه و 1 کیلو کم کردن وزن برای من عالیه چون آمال و آرزوی من کم کردن6 کیلو وزن ِ! با وجود امیروالا تقریباً همیشه خونمون مرتبه. البته که لازمه اش حداقل روزی 3-4 بار جارو کردن و کلی جمع و جور کردنه.یک نمونه اش همین الان! شاید 20 دقیقه هم نگذشته باشه که کل خونه رو جارو کردم ولی تمام کف پوش ها پر شده از خورده سیب هایی که امیروالا خورده :)) زمانی که امیروالا میخوابه بدون هیچ معطلی میام سر زبان خوندن و کل 1-2 ساعتی رو که خوابه زبان میخونم و وقتی هم خسته میشم به خودم نهیب میزنم که اگه پاشم و امیروالا بیدار بشه دیگه وقت نمیشه زبان بخونم.الان هم از وقت زبانم زده تا بیام و بنویسم. وقتی هم بیدار میشه با هم بازی میکنیم و وقتی خودش سرش گرم شد منم مشغول مرتب کردن همون جا میشم . مثلاً دیروز اتاق خودشو حسابی تمیز کردم حتی دیوار اتاقش رو هم پاک کردم.

توضیح نوشت :دوتا کاری که من کردم و خیلی کمک ام کرد از پیله ی تنبلی دربیام و احساس خستگی کمتر بکنم در صدر،  ورزشِ(یوگا) ! اون هم به صورت منظم.تغذیه درست و مقوی و به اندازه. و انتخاب یک هدف نه چندان طولانی مدت که با انگیزه انجام کار برای اون هدف هر روز صبح 6-7 از خواب بیدار میشم.و خب برای من چون بعد از زایمان حسابی ضعیف شده بودم داروهای تقویتی هم خیلی کمکم کرد.

در کمال ناباوری ما تلویزیون نداریم. و من هیچ وقت باور نمیکردم همسرمن که از راه نرسیده و لباس هاش رو عوض نکرده کنترل دست میگیره و تلویزیون تماشا میکنه و حتی خیلی شبها پای تلویزیون خوابش می بره بتونه با این قضیه کنار بیاد .و باور کنید از وقتی تلویزیون رو جمع کردیم کلی وقت برای انجام کارهامون داریم و کلی وقت داریم با هم حرف بزنیم و هر فیلم و برنامه ایی هم بخوایم دانلود میکنیم و میبینیم. حتی فکر کردم توی مصرف انرژی اینطوری هم چقدر صرفه جویی میشه.

خیلی وقت بود نزدیک خونمون یه مانتو فروشی دیده بودم که مانتوهاش رو حراج زده بود 48 تومن. فکر نمیکردم چیز به درد بخوری داشته باشه با این قیمت دیروز وقت شد و رفتیم و مانتوهاش خیلی خوب بودن و من دوتا مانتو خریدم دوتا دیگه هم میخواستم که یا بزرگ بودن یا کوچیک . خانم ِ باز هم تخفیف شد و دوتا مانتو شد 90 هزار تومن. هنوز باورم نمیشه :))

حال خوب من : مدام هوای اون روزهایی که دانشجو بودم در سرم می پیچیه. صبح های زود که با 206 بابام توی جاده ی فرعی و باریک دانشگاه با 120-130 سرعت رانندگی میکردم و آهنگ لیلا فروهر میگذاشتم و نسیم پاییز به صورتم میخورد و من با صدای بلند با آهنگ میخوندم. به خصوص آهنگ پرواز ش ...

بگذار که بر شاخه این صبح دلآویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم

و آنگاه به صد شوق چو مرغان سبک بال پر گیرم از این بام و به سوی تو بیایم

پرواز به آنجا که نشاط است و امید است پرواز به آنجا  که سرود است و سرور است

آنجا که سر و پای تو در روشنی صبح رویای شرابی است که در جام بلور است

من نیز چو خورسید دلم زنده به عشق است .راه دل خود را ، نتوانم که نپویم

هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید، چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم!
او ، روشنی و گرمی بازار وجود است .در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست.
او یک سرآسوده به بالین ننهادست، من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست.
ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری، از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت با دیده جان ، محو تماشای بهاریم.
فریدون مشیری

+ البته شما صبح طربناک پاییزی بخونید