یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

بوی مهر

http://s9.picofile.com/file/8336948800/%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7.jpeg

پاییز بهترین و دوست داشتنی فصل زندگی من....عید برای من پاییز است. اصلاً از هوایش یک جوری سر شوق می آیم و عاشق میشوم که هیچ اتفاقی نمی تواند حالم را خراب کند یا شاید هم همه ی اتفاقات آنقدر خوب میشوند که حال من خوبتر می ماند.دلم میخواهد به همه ی کافه های شهرسر بزنم و در محله سنگفرش شده ی ارمنی ها قدم بزنم. با وجود اینکه از آن شاگرد عینکی های درسخوان نبودم(اما عینکی که بودم)عاشق مهر و مدرسه رفتن بودم و هستم. کتاب و دفتر تازه همیشه مرا به وجد می آورد و همیشه تا آخر پاییز خوب درس میخواندم و همه ی معلم ها فکر میکردند شاگرد اول کلاس من هستم ولی کم کم که زمستان میرسید درس خواندن من هم کم میشد و مدام نصحیت معلم ها که چی شد ؟ این همه افت در نمرات از کجا آمد؟و از بهترین های کلاس نزول میکردم به شاگرد متوسط کلاس! امسال هم عجیب بوی مهر و مدرسه در سرم پیچیده . شاید چون قرار است دانشگاه بروم. درست است که پیام نور یک زمانی در ذهن من اصلاً دانشگاه حساب نمیشد ولی همین دانشگاه داغون پیام نور هم من را سر ذوق آورده با اینکه کمی در درس خواندن تنبلی میکردم اما آنقدر خوشحالم که میخواهم امسال دوباره به محیط درس و دانشگاه برگردم . یکی از آرزوهایم این است که دوباره 13-14 ساله بشوم و باز درس بخوانم و مدرسه بروم. مانتو و مقنعه ام را اتو کنم و بدو بدو در حالی که قلبم از استرس میزند راهی مدرسه بشوم.

دیروز با خواهر وسطیه رفتیم دکتر زنان برای چکاپ .ویزیت و سونوگرافی و داروها تقریباً 300 هزار تومن شد!! تازه دارو ها گیر نمی آمد که 3 تا داروخانه رفتیم و آخر سر هم یکی از داروها هنوز گیرمان نیامده.خواهرم قبلاً برای زایمان پیش این خانم دکتر می آمد که یک دفعه دکتر رفت و خواهرم شنیده بود که برای بورد اش به آمریکا رفته ولی من توی اینترنت دیدم که آدرس مطب اش را زده رشت. خواهرم دیروز پرسید که این دو سال را کجا بوده! خانم دکتر گفت در مورد رفتن من حرف زیاد بود حتی خودم شنیدم که هند هم رفتم. ولی اصل ماجرا این بود که پسرم آسم داشت و برای پسرم مجبور شدم اعتبار و کارم را بگذارم و بروم شمال ! و حالا خداروشکر حالش بهتر شده و دوباره برگشتیم.دیروز دکتر گفت شما سندروم پلی کیستیک داری و شدیداً توصیه به ورزش کرد برای همین از امروز تصمیم گرفتم خودم را ملزم به ورزش کنم و حداقل یک ساعت از روز را فکر کنم کلاس میروم و از همه ی کارهایم دست بکشم و یوگایم را دوباره انجام بدهم اگر هم دیدم عزمم در خانه جزم نمی شود حتماً کلاس ثبت نام میکنم.

+تولد امیروالا جانم خیلی خوب برگزار شد. با اینکه خیلی ایده های دیگر در سر داشتم ولی بازهم خدا رو شکر تا یک جاهایی عالی پیش رفت و از خودم راضی هستم. بماند که همان روز تولد ضد حال دوربین بدون شارژ و خاموش را خوردم و خیلی از عکس هایی را که میخواستم نتوانستم بگیرم ولی خدا رو شکر همه چیز خوب پیش رفت. چون بردار شوهرهایم نیامدند،خانواده خودم و شوهرم را با هم دعوت کردم و خدا روشکر مشکلی هم پیش نیامد.

++ امروز ساعت 6 نتایج کنکور اعلام میشه. ایشالله هرکسی اون چیزی که دوست داره و به صلاح اش هست رو قبول بشه.

نظرات 1 + ارسال نظر

زیبا بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.