یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

ویرانه ایی به نام ایران

http://s9.picofile.com/file/8336296976/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7_%D9%88_%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%A8.jpeg

خیلی سخته توی این روزها که همه از زندگی هاشون نا امید شدن بخواهی کماکان امیدوار و خوشحال به زندگی ادامه بدی. به خصوص که وضع اقتصادی خودمون هم تعریف چندانی نداره. ولی چاره چیه ؟ آهنگ شاد میذارم و توی گرما چایی دم میکنم و لبخند میزنم و تا می تونم میخندم ... تنها کاری که میشه کرد.دیروز خونه خواهر بزرگه بودیم. صبح من و بابام و خواهر وسطیه رفتیم اونجا. چون عمران شهرشون دو واحد آپارتمان برای مزایده گذاشته و ما رفتیم ببینیم میشه یه قدمی برای خونه دار شدن برداشت یا نه !

شوهر خواهرم بعد از 15 سال موقتاً بیکار شده و حال روحی اش خیلی خرابه . داره توی اسنپ کار میکنه و این اتفاق خیلی سرخورده اش کرده. راستش روز و شب به فکرشونم و ناراحتم. فقط به این فکر میکنم که این آقایونی که مسبب این اوضاع نابسمان هستند چطوری می خواهند جواب پس بدهند؟

پارسال پوشک پمپرز اون هم بهترین نوعش رو برای امیروالا میخریدم بسته ایی 50 هزار تومن (از 35 داشت تا 50) عید که شد گرون شد و بعدش هم کلاً نایاب شد و یک دفعه شد بسته ایی 100 هزار تومن. این شد که رو اوردم به مولفیکس که بسته ایی 38 تومن بود (البته از لحاظ تعدادی نصف پمپرز ها بود )گرون شد و رسید به 45 هزار تومن اینبار رفتم 9 تا بسته خریدم و هربار که میرفتم فروشگاه نبود که بخرم و حالا شده بسته ایی 70 تومن و بسته بزرگهاش شده 140 هزار تومن!! اصلاً نیست که بخریم ،کمتر از 6ماه پیش با 140 هزار تومن میتونستم 3 بسته پوشک آلمانی بخرم وحالا یه بسته ایرانی ....واقعاً موندم قراره به کجا برسیم با این وضعیت...احساس میکنم از کشورم ویرانه ایی مونده که هرکسی میخواد به سهم خودش چیزی از این آشوب برای خودش برداره.

عکس مربوط به دیروز خونه ی خواهر بزرگه است. برای یک ساعت فارغ از همه چیز بودم کنار پسرم.

+میشه یه چیزی واسم بنویسید که بیشتر امیدوار باشم؟

نظرات 6 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 20:06

تو چین من ادمای خیلی پولدار و با سطح اجتماعی بالا رو دیدم که راننده تاکسی هم هستن . اصلا هم براشون عار نیست. نمونش همون کارمند بانکی که گفتم . شده راننده شخصی من چون مسیرش با من یکیه :)) خیلی شیک مسافر میبره همیشه و اصلا هم ناراحت نیست و میگه خب یه راه درامده برام به هر حال !
اینجا تو هلندم خیلییی ها رو مبینم که پدر مادراشون پولدارن ولی مسافر میبرن یا تو سوپر مارکت کار میکنن ! هیچکس هم به نظرش نمیاد که کار بی کلاسی باشه ...
منوظورم این خیلی ها تو یه دورانی از زندگیشون این کارو میکنن . و نباید ادم خودشو اذیت کنه به خاطرش چون موقتیه

درسته ولی متاسفانه این مسایل توی فرهنگ ما جا نیافتاده
ولی خوب من خودم واقعاً واسم مهم نیست و شعور فرد مهمه نه شغل و تحصیلاتش ، ناراحتی ام از ناراحتی خودشونه

نگین چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 20:03

همیشه به تاریخ که نگاه میکنی میبینی همه ی کشورها همین دوران رو داشتن کم و بیش و بالاخره گذروندشون
یه روز هم تو تاکسی بودم تو چین وو رانندش کارمند یکی از بانکهای معروف چین بود. با هم داشتیم صحبت میکردیم و اون میگفت وضعیت الان ایران مثه سی سال پیش چینه... ولی این روزها چین گذشت و الان اینقدر چین قوی شده که نه امریکا نه هیچ کشور دیگه ای جرات نمیکنه زور بگه بهمون ... گفت ایرانم دوباره سر پا میشه و این روزا رو میگذرونه
وقتی به تاریخ نگاه میکنم واقعا آروم تر میشم. میگم یه روز خوب هم برا ما میاد بالاخره ... تا ابد که همه ساکت نمیمونیم ... :)

درسته ، من هم باورم اینه که همه چیز درست میشه و تاریخ ایران هم روزهای شیرین و تلخ زیاد داشته، ولی گاهی آدم کم میاره

تارا سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 18:47

من که بهم فشار اومد رفتم مینی واش خریدم. با شورت دگمه دار و کهنه و پماد سوختگی! پوشک رو نگه داشتم برا بیرون که بریم!فقط،چهار تا دونه مونده و واقعا دلم نمیاد پول بریزم به آسیاب یه عده عوضی از خدا بیخبر! هر چند شنیدم واردات چوب صورت نمیگیره و یه دلیلیش میتونه همین باشه.

آخرش چاره ایی جز این نداریم ، کاش میشد یه جوری همه چیز خوب بشه

پری سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 14:55

ولی بالاخره گل پسرتو دیدمخدا نگش داره واست،الههههی تنش سالم باشه و رزقو روزیش افزون،و دیگه روزای این چنینی نبینه
در مورد آخریت خط نوشته:خدا رو داریم::بهتر ازین به ذهنم هیچی نرسید..........شرمنده

آره عزیزم راست میگی ، همین بزرگ ترین ثروت و آرامشه

پری سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 14:52

خانم مهندس نوشته تون رو که خوندم خیلی دلم گرفت،من همیشه با امید وبلاگ شما رو باز میکردمو سرحال میشدم که تو اوضاع نابسامان امروزی یه نفرو دارم که با حرفاش،حالمو خوب میکنه،هر چند نمیبینمش...و شاید باور نکنین واسه وضعیت شوهرخواهرتون و قیمتای عجیب پوشک اشک توی چشمام جمع شد.....بقول معروف:موشک داریم اگه پوشک نداریم

دخترمعمولی سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 14:30 http://mamoolii.blogsky.com

تو می تونی .

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.