یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

نسکافه

http://s8.picofile.com/file/8335259634/Rastaak_Hallaj.jpg

یکی از آرزوهام رفتن به کنسرت رستاک ِ! همه ی ما وقتی نوجوان بودیم یکسری علایق توی وجودمون داشتیم که در حد عشق و آرزو بود. کم کم که بزرگ شدیم خیلی چیزها برایمان رنگ باخت و لذت بردن از همه ی اتفاقات برایمان سخت شد. آرزو داشتن بی معنی شد. یک روزهایی از ذوق دوچرخه ی دست دومی که از دایی ام خریده بودیم تا صبح خواب چرخ سواری میدیدم و هر روز صبح زود بابام را بیدار میکردم که بریم پارک چرخ سواری. حالا این دوچرخه ی دوست داشتنی من بعد از تقریباً 10 سال خاک خوردن توی انبار خانه ی بابام دوباره پیشم برگشته. تعمیرش کردیم و من دوباره مثل همان روزها ذوق دارم که زودتر چرخ سواری کنم. رستاک را هم دوست دارم برایم مثل آرزو باشد نمیخواهم عکس ها و کلیپ ها یش رو ببینم صدا و شعرهاش برای خیال پردازی کافیِ دیدن تصویر همه چیز رو واقعی میکنه و من دوست ندارم واقعی بشه.و جالب ترش اینکه زادروز تولدمون درست یکیه با اختلاف چند سال . بعد از گذر سالها داره توی شهرهای مختلف کنسرت میذاره و من بی صبرانه منتظر کنسرتش توی شهر خودمونم و ذوق دارم...

خیلی نیاز به یک سفر به خصوص دریای شمال دارم ولی راستش اصلاً از لحاظ مالی توانایی اش را نداریم و با وجود امیروالا هم نمیشود هرجایی رفت و باید هتل و جای خوب رفت... خیلی با خودم کلنجار رفتم و به این نتیجه رسیدم که مسافرت را فراموش کنم و روی زبان خواندن بیش تمرکز کنم. اصلاً منطقی نیست با وجود این همه قرض باز هم قرض کنیم و مسافرت بریم.به دلم صابون زده ام به جای سفر کنسرت رستاک میرویم :)

خیلی برای تولد امیروالا جانم ذوق و برنامه دارم و چقدر همه چیز گرون ....

نظرات 1 + ارسال نظر
پری دوشنبه 5 شهریور 1397 ساعت 15:16

آخ راست گفتی خان مهندس،چقدر آرزوهای دوران کودکی قشنگ و هیجان انگیز بودن،اگه حتی بهشون نمیرسیدیم اصلا نا امید نمیشدیمو سریع یه آرزو و هدف دیگه جاش میذاشتیم(حداقل من که اینطوری بودم)اما حالا چی...
ای جان امیروالا کی تولدشه؟

کاش میشد بازم بچه بشیم
آخر این هفته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.