یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

روز دختر

http://s8.picofile.com/file/8331897134/%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1_%D9%A9%D9%A7.jpeg

2روز پیش که برنامه ریزی کردم برای زندگی و کارهام تازه فهمیدم که 24 ساعت برای یک روز واقعاً کمه.پسرمو که خوابوندم نشستم سر فرانسه خوندن.حتی وقتی خواهرم زنگ زد سریع قطع کردم و گفتم تا امیر خوابه من کارهامو بکنم بعد بهت زنگ میزنم. و اصلاً متوجه گذر زمان نشدم وقتی همسرم زنگ زد گفت دارم میام با خودم گفتم وای من که نهار چیزی نپختم.در حالی که ساعت 3 بود. و مسیر 45 دقیقه ایی که همسرم باید طی کنه تا برسه برای من کمتر از 10 دقیقه گذشت و وقتی صدای در پارکینگ رو شنیدم با خودم گفتم نه بابا همسرم نیست همین الان زنگ زد گفت راه افتاده. و طبق برنامه اون روز تصمیم به عکاسی داشتم ولی چون دستم پر بود موقع بیرون رفتن از خونه دوربین رو برنداشتم ولی بدون اینکه بخوایم سر از یه مسجد و پارک با صفا دراوردیم و من با آی پدم کلی عکس ها خوب گرفتم(اومدم بنویسم تب لتم دیدم یه جور زشتیه کلمه اشD: ) همسرم هم یه کم شیرینی خرید، به مناسبت 70 امین ماهگردمون :)

دیروز هم با اینکه به برنامه های خودم نرسیدم ولی روز پر کاری بود. صبح با خواهرم رفتیم مولودی خواهر شوهر، مادر شوهر نبود رفته بودن تهران، نوبت دکتر داشتن. اصلاً وقتی نبودش من خیلی حالم خوب بود. اینقد راحت و سبک بودم:)) به خواهرم که گفتم اونم با من موافق بود و میگفت مادرشوهر منم اگه حتی اصلاً کاری باهام نداشته باشه ولی همین که کمتر ببینمش حالم بهتره. گفتم یعنی در آینده عروس منم همینو میگه ؟:)) بعد از اونجا هم با خواهرم رفتیم خونه ی مامانم برای کمک اسباب کشی . شب هم با خواهرم و شوهرم رفتیم فروشگاه و گوشت و این چیزا خریدیم.چون واقعاً هیچی نداشتیم. و همسرم واسم دوتا هدیه خرید که من گذاشتم به مناسبت روز دختر. خیلی خیلی دوسشون دارم و کیف میکنم وقتی میبینمشون.قبل از اینکه من مادر یا یک زن باشم یک دخترم، پس باید کادو بگیرم.

دارم تلاش میکنم دوباره خودم باشم ، پر انرژی ، سرحال و موفق.

غیبت نوشت D:  چند شب پیش رفته بودیم خونه مادر شوهر . مادر شوهر گفت من امیرو بوس نمیکنم چون گلوم درد میکنه، جرئت نکردم بهتون بگم ، چون اگه میگفتم نمیومدین که یه وقت امیر مریض نشه. منم گفتم باز ما خوبیم، بعد از یک هفته که از مریضی امیر گذشت رفتیم اراک و دختر برادر شوهر بزرگه که ویروس گرفت گفتن از امیر گرفته! (آخه خیلی رو دلم بود ، برادر شوهر همه جا رو پر کرده که دخترش از امیر ویروس گرفته ، بعد مادرشوهر اینجوری میگه!!) حالا جالبه از اونشب من گلو درد دارم.

عکس نوشت: هدیه های من یک عدد شال فوق العاده ایرانیزه  است و یک کیف لوازم آرایش غربی.D:

+با همه ی گرونی ، با همه ی بیکاری ، با همه ی بی آبی و با همه ی غمی که کل کشورم رو گرفته سعی میکنم حالم رو خوب نگه دارم. سعی میکنم حالم بد نشه وقتی تبلت 3 میلیونی ام شده 6 میلیون ، ماشین ظرف شویی 3 میلیونی شده 7 میلیون ، دوبین 2 میلیونی شده 6 میلیون و... حتی دیشب رفتیم فروشگاه دمپایی که 1-2 ماه پیش خریدم 18 تومن حالا شده 20 تومن !!!