یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

تولدانه

http://s9.picofile.com/file/8331728250/%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF_%D8%B3%D8%A7%D9%84_97.jpeg

تاریخ :97/04/18

توی این 10 ماه فکر میکنم این اولین باریه که توی خونه کاملاً تنهام. پسرم و باباش رفتن نون بخرن:)) و منم شام پختم و همه چیز آماده است برای همین از فرصت برای نوشتن استفاده کردم.

امروز با همسرم فیلم My Cousin Rachel رو دیدیم. تنها دلیل اولیه ام بازیگر مردی بود که توی من پیش از تو هم بازی کرده بود. ولی به نظرم فیلم خیلی خوبی اومد. شدیداً آدم رو درگیر میکرد و تا آخر فیلم من و همسرم هر لحظه یه نظر میدادیم. و آخر فیلم اصلاً اونچیزی نشد که میخواستیم درسته که یه جوری مثل خیلی از فیلم ها and they were happily ever after شد ولی انتظار داشتیم یه جور دیگه happily بشه D: خلاصه که درسته فیلم اعصاب خورد کنی بود ولی قشنگ بود و بازیگرها بازی هاشون عالی بود. بماند که ما این فیلم رو با اعمال شاقه دیدیم. و حدود 3 ساعت طول کشید تمام بشه و در حین اش آلبالوها رو هم برای مربا پاک کردیم. ما فیلم ها رو زبان اصلی می بینیم و من از لهجه ی انگلیسی واقعاً لذت می برم.

تاریخ:97/04/23

 من به این نتیجه رسیدم که با خانم های متولد ٦٣-٦٤ مشکل دارم، البته نه اینکه من باهاشون مشکل داشته باشم ها، اونا با من مشکل دارن، احساس میکنم نمی تونن بپزیرن که کسی کوچیک تر از خودشون جایگاهی نزدیک اونها داره و یا حتی بالاتر ، موفق تره ، خوشبخت تره و ... نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم،ولی اینکه مدام میخوان بهم بفهمونن که تو رو نادیده میگیرن و تو خیلی خیلی مقصری و کارهات بی اجره و اسمت الکی خوب در رفته رو کاملا توی رفتار و کلماتشون میبینم، نمیخوام منفی باشم برای همین مستقیم نمیگم کی و چرا ولی گفتم که یه ذره شاید حالم خوب بشه.خلاصه سعی میکنم رابطه ام رو با کسایی که حالم رو بد میکنن کم کنم، هر چند به دلایلی خودشون رابطشون با ما کم هست.

امروز همون شنبه اییه که قراره واسه من پر از کار و تلاش باشه، برای یک مصاحبه ی کاری نیاز به زبان انگلیسی و فرانسه دارم، و من که فرانسوی ام در حد je m'appelle و ایناس و زبانمم تازه فهمیدم باید از basic شروع کنم ، کار سخته ، البته زبانم کمی بهتره ولی سعی میکنم حالا که دوباره شروع کردم حسابی از پایه یاد بگیرم.

کمی ذهنم درهم و برهمه ، پسرم رو که بخوابونم یه برنامه ریزی درست واسه ی زندگی ام و آینده ام میکنم باید بدونم دنبال چی هستم تا درست تلاش کنم.

عکس نوشت : پنج شنبه برای خانواده ی خودم تولد گرفتم، دو هفته ی قبلش برای خانواده ی شوهرم گرفته بودیم، تولد هردمون بود،چون با اختلاف پنج روز توی یک ماه به دنیا اومدیم، جزو مهمونی هایی بود که شدیداً از خودم راضی بودم، با  حداقل هزینه کلی چیزای خوشگل درست کردم،حتی کیک رو هم خودم درست کردم که هزینه کمتر بشه، که البته با شرایط افتضاح اقتصادی حداقل هزینه ی ما در حدود ٢٥٠ هزار تومن براورد شد.

+بادکنک ها هم شدیداً پر از جای انگشت پسرم هستن :))

++ظروف رو هم خودم رنگ کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
پری شنبه 23 تیر 1397 ساعت 15:43

تولدتون مبارک،و همچنین همسرتون،چه غذاهای خوشگلو خوشمزه ایییی

ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.