یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

نیمه شب های آرام من

http://s9.picofile.com/file/8324288284/%D9%85%D9%86_%D9%88_%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87_%D8%B4%D8%A8.jpeg


امروز اتفاقات خیلی خوبی برای خودم افتاد. از دیشب کمی گرفته بودم و حجمه ی فکرهای درست و اشتباه آزارم میداد. هرکاری انجام میدادم کلی حرف و جواب توی ذهنم می چرخید که آزار دهنده بود. با خودم گفتم ای کاش میشد زودتر برگردم سر کار. (البته با اوضاع نابسمان صنعت امیدی به برگشت ندارم)؛برای همین تصمیم گرفتم زمان هایی که فکرم بی هوا می چرخد متمرکزش کنم. شروع کردم ... پسرم گرسنه بود. برایش کتاب خواندم تا خوابید.قصه های قابوس نامه البته :)) خواندم که حداقل خودم هم یک بارخوانده باشم.به قفسه ی کتاب هایم نگاه کردم . یک عالمه کتاب نخوانده و نیمه خوانده. کتاب بهبود احساسات DUMMIES که حدود 4 سال پیش خریدمش اولین انتخابم بود. برای خودم جایزه گذاشتم. به ازای هر دو کتاب که بخوانم میتوانم یک کتاب بخرم.(من هیچ وقت نتوانسته ام با کتاب های الکتریکی ارتباط برقرار کنم. کتاب را باید بتوان ورق زد و کهنه اش کرد)

بعد از آن هم مشغول کاری شدم که باز ذهنم افسار گسیخت و باید جمعش میکردم. هدفون برداشتم و دنبال پادکست های روانشناسی گشتم که اتفاقی به ناملیک  رسیدم و دیدم پادکست هایی در مورد مهاجرت داره. پادکستی رو که در مورد مهاجرت به کانادا بود رو گوش دادم و کارم رو انجام دادم. اطلاعات خوبی بهم داد.

اینجا بود که دقت کردم چقدر در روز زمان های مرده داریم که می شود بهتر ازشان استفاده کرد.

بعد از ظهر هم رفتیم آزمایشگاه تا از پسرم آزمایش خون بگیرند. پسرم بیش از یک مرد زل زده بود توی چشمهای آقای آزمایش بگیر و وقتی سوزن رو توی دستش فرو برد خم به ابرو نیورد. و من از دیدن لوله ایی که پر از خون میشد قلبم آتش میگرفت . آقای نمونه گیر می خندید و میگفت تا حالا هیچ بچه ایی رو این طور ندیدم. از الآن خیلی مَرده. و من خدا رو چقدر شکر کنم که این مَرد را به من هدیه داده؟

عکس نوشت : نیمه شب که میشود دلم میخواد کمی با خودم خلوت کنم. برخلاف قبل اصلاً از آشپزی و کارهای خانه لذت نمی برم و به نظرم کارهای روتینی است که عمرم را دارد از بین می برد. برای همین در این آرامش که پسرم و همسرم خوابند برای خودم کاپوچینو درست کردم ، آهنگ گذاشتم و لاک زدم.

داستان برگه و خودکار ها هم از این قرار است که به پیشنهاد من قرار شد برای هر هفته موضوعی طرح کنیم و به آن عمل کنیم. مثلاً این هفته ، هفته ی نظافت باشد و من دستور عمل را روی برگه بنویسم و برای خاطیان هم جریمه لحاظ شود. اینطوری من هم حالم بهتر است و نیازی نیست هر روز صبح تا شب خانه را جمع و جور کنم و باز هم آخر شب وقتی دراز کشیدم به این فکر کنم که فردا چقدر کار برای انجام دارم.

برای لحاظ کردن جریمه هم برنامه دارم. از امسال قرار شد برای هرکداممان بودجه ایی تعریف شود و هر کداممان این بودجه را مدیریت کنیم ، مثلاً ماهی 300 هزار تومان هر کدام حق داریم برای خودمان خرج کنیم (از درمان و پوشاک گرفته تا کلاس و تفریح"البته ما چون بیمه تکمیلی هستیم هزینه ی درمانمان قابل توجه نیست") مثلاً ماه پیش مشخص شد همسرم مازاد مصرف کرده و از بودجه ی این ماهش کم شد. جریمه ها هم از همین بودجه کم میشود.(دلیل اصلی کارم"بودجه بندی" این بود که باید مدیریت پول را قبل از رفتن از ایران یاد بگیریم تا توی یک کشور غریب با کمبود پول سرخورده نشویم)

+اپلیکشنی که در عکس باز است به نظرم اپلیکیشن خوبی برای زبان آموزان است.البته سه سطح مقدماتی ،متوسط و پیشرفته دارد.

نظرات 3 + ارسال نظر
پری یکشنبه 9 اردیبهشت 1397 ساعت 17:33

نوشته ی قشنگی بود خانم گلی،بیشتر ازین خلوتاتون واسمون بنوسین

به روی چشم

e شنبه 8 اردیبهشت 1397 ساعت 16:54

واقعا لذت میبرم از خوندن اینجا و اینکه یکی مثه خودم فکر میکنه.
چقدر عالیه که آدم هر روز و یا هر چند وقت یه مقداری وقت برای خودش به تنهایی بذاره حتی اگه خیلی سرش شلوغ باشه و از تمام زندگی فاصله بگیره
با اجازتون وبلاگتون رو توی خبرنامم گذاشتم. دوسش دارم.
با آرزوی موفقیت برای شما خانوم مهندس و همسر و پسر

خدا رو شکر
واقعاً عالیه امتحان کنید
ممنون ازشما

نگین دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 09:25

خوشحالم که از نوشتت این حس بهم منتقل شد که حالت بهتره:ط

امیدوارم همیشه همینقدر پرانرژی باشی

من در مورد کتاب الکترونیکی برعکسم. ینی چون من واقعا وقت ازاد تو خونه ندارم و اکثر اوقات بیرونم مجبورم توی وقتهای مرده کتاب بخونم مثه توی مترو. اینجا چون مسیرا طولانیه من برای یه رفت به جایی باید حدود یک تا دو ساعت تو مترو باشم و همیشه گوشیم همراهمه و میتونم با گوشیم و نرمافزار فیدیبو کتاب بخونم :دی

هرچند واقعا خوندن کتاب چاپی حس بهتری داره :دی

ممنون عزیزم:-*
ولی من حتی توی مترو ، اتوبوس و... هم دوست دارم کتاب دستم بگیرم و بخونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.