یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یک مادر کمی خسته

بعد از زایمان زندگی ناخواسته در یک شیب سرازیری می افتد که کمی کنترل کردنش سخت میشود، به یک باره فرشته ایی وارد زندگی می شود و باید ٧٠-٨٠ ٪؜ ؜ زمان خواب و بیداری را بهش اختصاص داد ، و وقتی استراحت کم میشود کلافگی و خستگی به آدم چیره میشود ، خیلی باید مقاوم بود که این برهه با عشق و خوشی بگذرد. و بیشترین کسی که میتواند همراه و کمک باشد همسر آدم است .

شب ها پسرم عموماً بین ساعت ١٢-١ میخوابد و گاهاً مثل دیشب و پریشب تا ٣-٤ صبح آشفته و گریون است، ولی با این وجود برخلاف همسرم سعی میکنم آرام باشم و از گریه ها و نق های پسرم کلافه نشوم و کمکش کنم آرام شود ، ولی اعتراف میکنم گاهی جسماً کم می آورم و یک جورهایی از حال میروم و هیچ چیز از گریه های پسرم را نمیفهمم. 

سه شنبه هفته ی آینده برای مسابقه هوش برتر باید به تهران بروم، اصلاً آماده نیستم و فرصت هم نمی کنم آماده بشوم ، با اینکه میدانم همه برای مسابقه ی عید چقدر آماده هستند.و چقدر دوست دارم کاستی دوره ی قبلم را در این دوره جبران کنم.

پدر شوهر کمرش را عمل کرده و خانه ی پسر وسطیه (تهران)است، ما هم آخر هفته میرویم دیدنشان، همسرم میگوید خدا خیر بدهد زن داداش وسطیه را خیلی سخت است یک ماه بابا آنجا باشد، میگویم البته که سخت است و در اجر کار بزرگ جاری جان  شکی نیست، ولی  دل خوشی اش این است که قدر دان هم دارد ... همسرم تایید میکند.

این روزها بیشتر از هر چیزی فکرم درگیر روزهایی است که میخواهم سر کار بروم و پسرم را خانه ی مادرم بگذارم، درست زمانی که کودک اضطراب جدایی از مادر دارد، به صورت معصوم پسرم که نگاه میکنم  دلم آتیش میگیرد که بخواهم ازش جدا شوم و تنهایش بگذارم ، ولی از طرفی با توجه به شرایط اجتماعی ، نگاه جامعه و بالخص همسرم  حالا که شاغل شده ام به هیچ عنوان نباید شغلم را از دست بدهم، لعنت به نظامی که مرخصی زایمانش به جای ٩ ماه ٦ ماه است .بعد از ازدواج یقیناً و عمیقاً ایمان آوردم که باید زن دستش در جیب خودش باشد. هر چند من و همسرم به هیج عنوان سر مسایل مادی مشکلی نداریم و اصلاً کارتی که تمام پس اندازمان است دست من است و مدیریت مالی خانه به کلی دست من است ولی باز هم در این جامعه زن باید درآمد داشته باشد و در جامعه فعال باشد. 

+ کمی از زنانگی هایم فاصله گرفته ام و فقط مادرانگی در زندگی ام پر رنگ شده و فکر میکنم این اتفاق خوبی نیست و باید تلاش کنم دوباره یک زن باهمه ی زنانگی هایش باشم که مادر هم هست.

+ دلگیرم ، از خیلی ها ولی سعی کردم ننویسم و به جایش کمی غر بزنم ....

عکس نوشت : و اینگونه خواه ناخواه یکسری ابزار ها عوض می شوندو این تفاوت فاحش تر میشود وقتی موقع خرید مغازه هایی که انتخاب میکنم و کالاهایی که میخرم با گذشته مقایسه میکنم.