یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

چای تابستانه

امروز همسرم به خاطر پایان نامه اش ساعت ١١ رفت دانشگاه و من با یکی از همکارها که بهش آلرژی دارم تنها شدم، از قضا من با این آقا یک نسبت های فامیلی غیر خونی داریم و همین آشنایی باعث شد وقتی همسرم دنبال نیرو میگشت من این آقا را معرفی کنم و الان با هم همکار شویم ، اوایل این أقا من رو به فامیل همسرم صدا میکرد، بعد ها به فامیل خودم و وقتی دید همه من را به خانم مهندس میخوانند ایشون هم من را خانم مهندس صدا میکردند و هم اکنون من را مهندس میخوانند !! یعنی وقتی میگه مهندس خوبی؟ ... میخوام کل کارخانه رو تو سرش بزنم :))

ساعت استراحت رو کارهایم را انجام دادم تا زودتر بروم خانه و ساعت ٣ آژانس گرفتم و آمدم خانه ، این روزها خیلی خسته میشوم ولی به هر طریقی به خودم انرژی میدهم و سعی میکنم حالم عالی بماند، ناپرهیزی میکنم و چایی دم میکنم و با شکلاتی که چند ماهه به خودم وعده ی خوردنش را داده بودم ، آماده میکنم و واقعاً هیچ چیزی به اندازه ی چایی حالم را جا نمی آورد، حالم بهتر میشود وقتی حین استراحت خندوانه را میبینم و مسعود فروتن با ٧٢ سال سن انقدر پر انرژی است، و حالم عالی میشود وقتی اسم زادگاهم را در مسابقه به عنوان اولین شهر نام میبرد.

این پست را بعد از افطار بروز میکنم تا عکس گنه آلودم دل کسی را آب نکند :)) الان هم تا آقای همسر نیامده باید بروم خانه را مرتب کنم، شام بپزم و اگر هم رسیدم حیاط را هم جارو کنم .

پ.ن: بی صبرانه منتظر آمدن پنج شنبه عصر هستم تا برویم کنار خانواده یمان ، برویم کنار رودخانه ، برویم یکمی استراحت کنیم و نفس بکشیم، شنبه را هم مرخصی میکنم و ٤ روزی را حسابی استراحت میکنم.

خدایا به خاطر همه ی احساس خوشبختی و علاقه ایی که به زندگی و همسرم دارم بی نهایت ازت ممنونم .

فردایش نوشت : دیروز این پست رو نوشتم فرصت نکردم بروز کنم برای همین به امشب موکول شد و نمیدانید که چقدر خوشحالیم که فردا بعد از دوهفته به شهر خودمان بر میگردیم.

من تازه با این سیستم منتشر شدن خودکار یادداشت در بلاگ اسکای آشنا شدم :))

نظرات 3 + ارسال نظر
دلژین جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 09:48 http://delzhin.blog.ir

خودم میام میکشمش و برمیگردم
نووش جووووونت

پری پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 12:19

سلام دوست عزیز و سرحال من که تازه با شما آشنا شدم
واقعا نمیدونی وقتی وبلاگتو میخونم ارامش و انرژی میگیرم و کیف میکنم.لطفا تند و تند بلاگتو به روز کن چون خوندن نوشته هات حال منو(حتی در کنار خانواده ی همسرم)خوب میکنه

سلام دوست عزیزم
چشم حتماً یکی از انگیزه های نوشتن من شمایین

kilgharrah چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت 23:22 http://kilgharrah.blogsky.com

سلام، بی قصد می گم:
خط سه تا مونده به آخر.
"فرصت."
و اون تیکه ی زدن کارخونه تو سر یه آدم خیلی باحال بود. باهاش خندیدم.

سلام
ممنون تذکر دادین، اشتباه تایپی بوده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.