یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

تعطیلات پر کارسال 96


کمی طولانی...  تعطیلات امسال برای من اصلاً تعطیلات نبود و حسابی روزهای پر کاری بود. و خیلی زودتر از هر سال تموم شد. قبل از عید سفر فوق العاده ایی به مشهد داشتیم که واقعاً یکی از دلچسب ترین سفرهایم بود. سفرنامه ی روزهای اول و دوم را نوشتم اما سفرنامه که چه عرض کنم شکوایه بود از خانواده ی شوهر! برای همین بدون انتشار فقط نوشتم.
بعد از سفر هم راهی شهر خانواده ی همسر شدیم و 2 روز آنجا بودیم وبه دلیل پای هنوز در گچ مادر شوهر همه ی کارها به عهده ی من بود. خدا روشکر به خاطر شرایط امسال فقط دو روز در شهر خانواده ی همسر ماندیم و برگشتیم. یک روز هم به شهر آبا و اجدادی من رفتیم برای دید و بازدید ها که حسابی حالم خوب شد. و 1-2 روزی هم در شهر مشترکمان بودیم و هر کس که میشد را به دیدنش رفتیم. بعد هم به شهر کوچک محل زندگیمان برگشتیم.(یعنی مارکوپولویی بودیم برای خودمان :)) ) دختر کنکوری خواهر شوهر هم با ما آمد و 3 روزی مهمان ما بود که درس بخواند.و تمام این سه روز را من در حال تمیز کردن خانه بودم و شبی 2 بار ماشین لباسشویی را روشن میکردم وباز هم کلی لباس و روتختی و... برای شستن دارم. روز 12 هم مادر و خواهر شوهر آمدند خانه ی مان. روز اول خوب بود و من به برنامه های میزبانی مورد نظرم رسیدم (البته که 70% کارها را روز قبل کرده بودم که یک جا نخواهم کاری کنم و از پا در بیام) شب هم دو عمه ام ، مامان و بابام برای بازدید عید آمدند و شام هم ماندند و رفتند. شب سر نمار مغرب و عشا آنقدر خسته بودم و کمر درد و پا درد امانم را بریده بود که میخواستم های های گریه کنم. از خدا خواستم خودش توان دهد تا میزبان خوبی برای حبیبش باشم و واقعاً خدا خواسته ام را اجابت کرد و خدا روشکر مهمانی خوبی برگزار شد. 
شب هم خواهر شوهر کیک خریده بود و تولد دخترش را برگزار کردند و من بلافاصله بدون جمع و جور کردن آشپزخانه روی تخت غش کردم ، صبح هم ساعت 7:30 با صدای عصای مادر شوهر که به در اتاقمان میزد که" پاشید چقدر میخوابید از خواب پریدم. " آشپزخانه را جمع و جور کردم و صبحانه را آماده کردم و بساط سیزده به در را نیز. و راهی سیزده به درشدیم و همین اطراف شهرمان یک جای خوب پیدا کردیم و سیزده را به در کردیم و از بس مادر شوهر گفت برویم سرد است ساعت 2 سیزده مان به در شد و ساعت 3 روی تخت خواب بودیم.
بعد از ظهر هم در حالی که درخانه ی ما توپ منفجر کرده بودند خانواده ی شوهر به شهرشان برگشتند. من هم آنقدر خسته بودم که همه ی کارها را گذاشتم برای امروز که حالم یک کمی سرجایش آمده باشد.
صبح هم در کمال ناباوری قحطی نان در شهرمان آمده بود و برای صبحانه نان نداشتیم. من هم به خاطر شرایط فعلی ام چون نمی توانم صبحانه نخورم وگرنه حتماً حالم بد میشود دست به کار کیک شدم و یک کیک خوشمزه که البته باز هم پف کرد و یک دفعه از وسط پف اش خوابید برای خودم با کاپوچینو آماده کردم و یک حال اساسی به خودم دادم.
+یادم باشد که یک خانم باردار نه تنها نیاز به محبت زبانی شدید دارد نیاز به همکاری و کمک هم دارد. یادم باشد که تا حد امکان 9 ماه بارداری هیچ وقت خانه ی یک زن بارادار نروم و اگر مجبور شدم حسابی کمکش کنم. 
+ شب اول آنقدر از خانواده ی شوهر به جز آقای دکتر که حتی وقتی در آشپزخانه بودم میگفت خانم مهندس اگر کاری هست کمکتان کنم ، دلگیر بودم که شب خواب دیدم خواهر شوهر میگوید :" خدا خیر بدهد به خانم مهندس با وجود اینکه باردار است همه ی کارها را تند تند میکند ، خدا توان بهش بدهد. " وقتی برای شوهرم خوابم را گفتم خندید و گفت مگه اینکه در خواب ببینی :))
+دوستای خوبم که در این مدت به یادم بودید صمیمانه دوستتان دارم و با تاخیر 14 روزه عیدتان مبارک :)
نظرات 4 + ارسال نظر
مداد پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 01:35

چقدر عکست قشنگه
دلم از این کیک خواست

ممنون عزیزم
کیک نیمه پف کرده

x چهارشنبه 16 فروردین 1396 ساعت 02:32 http://malakiti.blogfa.com

سلام خانوم مهندس
خوبید ؟‌( شما و کوچولو )
‌انشالله خدا هر کاری میده توان و صبرش هم بده
‌راستی یه سوال کاپوچینوی خونگی چجوری‌انقدر کف می کنه؟ با دستگاه درست کردید ؟

سلام عزیزم، ممنون
نه بادستگاه نیست، فقط هم نمیزنم همیشه هم همینقدر کف میکنه

بانو میم سه‌شنبه 15 فروردین 1396 ساعت 15:53

سلااااام
عیدت مبارک مامانی
خسته نبااااااااشی
چقدر سخته مهمون داری و پذیرایی اونم این شکلی دست تنها واقعا... خدا قوت ❤

سلام ،عید شمام مبارک خانم دکتر
ممنون عزیزم

فرانک دوشنبه 14 فروردین 1396 ساعت 23:20

اقا کل نوشته ها به کنار
بارداری منو مشکوک کرد
خبریه؟ تبریک بگیم آیا ؟؟ منتظر نی نی باشیم؟

بگو
رمز نوشته قبلی ها رو واست میفرستم اگه خواستی بخون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.