یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

رژیم

حدود یک ماهی هست که مثلاً رژیم هستیم. اما خوب الآن فهمیدم فقط فکر میکردیم که رژیم گرفته ایم. طبق یکسری احتمالات تخمین میزدم و غذای روزانه یمان را هم کم تر کرده بودم. در کنارش ورزش هم میکردم و دیگر به نظرم عالی بود و منتظر کاهش شدید وزن بودم. اما بعد از کاهش 2 کیلو از وزنم دیدم دیگر از کاهش خبری نیست. و این شد که دنبال یک راه کار حسابی تر شدم. 

ازAppstore یک اپلیکیش قبلاً دانلود کرده بودم به نام myplate  که به دلیل وارد کردن کالری و این داستان ها سراغ اش نمی رفتم . قد و وزن و مشخصات را به طور کامل گرفت و محدوده ی مجاز کالری روزانه را بهم داد. و مثل یه مربی خوب صبح و ظهر و عصر مدام سراغم را میگیرد که چی خوردی . و من هم هرچیزی میخورم سریع وارد میکنم و حواسم هست از محدوده خارج نشوم. که البته همان طور که می بینید خیلی هم موفق نبودم و عموما 60 کالری over  میشود. البته این برنامه میزان کالری مجاز را با توجه به مشخصات خودم و این که می خواهم در هفته چقدر لاغر بشوم را میدهد. و من فکر نمیکنم ماهی 3-4 کیلو خیلی بد باشد. 

این شد که با همسرم تصمیم گرفتیم روزه بگیریم :)) که هم روزه های قضایی را ادا کرده باشیم هم کالری کمتر مصرف کنیم. و در سحر و افطار هم در کمال ناباوری در حد معمول و حتی کمتر از معمول میخوریم و بدنمان هم عادت کرده و احساس سبکی خیلی خوبی داریم. مخصوصاً اینکه صبح ها بعد از اذان هم نمی خوابیم و شب ها 9-10 شب دیگر خواب هستیم وخود این موضوع خیلی به آرامش زندگیمان کمک میکند چون زمان خواب خیلی مهم تر از میزان خواب است .خواب شب آن هم 6 تا نهایتاً 8 ساعت برای یک روز پر فشار کافی است ، حالا اگر شب دیر بخوابی و در روز بخوابی حتی 10 ساعت هم بخوابی کافی نیست . علاوه بر این ها  همسرم غذاهای افتضاح کار را آن هم با حجم بالا مصرف نمیکند. البته قرار گذاشتیم روزهایی که همسرم خانه است روزه نگیریم وکمی به خودمان حال بدهیم.

* این چند روز در حال کمک به همسرم برای پایان نامه اش هستم و حسابی از برنامه های خودم عقب مانده ام ، دعا کنید انشالله بهمن خبر دفاع اش را برایتان بیاورم

نظرات 2 + ارسال نظر
x دوشنبه 20 دی 1395 ساعت 00:04 http://malakiti.blogsky.com

چقدر دلم خواب ِ به موقع میخواد ... شب ها تا میام بخوابم ۲-۴ میشه و صبح هم به طبق انتظار دیر (و نزدیک ظهر!) بیدار میشم و همش کلافه و بی حوصله ام :/
‌این پست شما باعث شد من به فکر برنامه ی قبلم که فراموش‌کرده بودم( روزه) بیفتم .... بعد از خوندن این پست یه دونه روزه گرفتم و انشالله بیشتر هم میگیرم .

اوایل اصلاً شب خوابم نمی برد، ولی وقتی صبح ها خودم رو مجبور کردم زود بیدار بشم و در طول روز نخوابم شب ها راحتتر خوابم می برد
خوشحالم که به برنامه اتون برگشتین

بانو میم شنبه 18 دی 1395 ساعت 16:53 http://banoo-mim.blog.ir

همین که همسرت پایه اس خودش کلی انگیزه اس

موافقم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.