یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

انرژی مثبت

از نوشته ی صبحم کاملاً حال نا خوشم مشخص بود و از این نوشته حال و احوال نیکویم. :))

از صبح که وسایل را جا گیر میکردم و نهار می پختم و خانه را مرتب می کردم ته ذهنم درگیر بود که چرا حالم خوب نیست . چرا از این روزهایم آن طور که می خواهم لذت نمی برم و آرامش ندارم. با اینکه شرایط زندگی ام نسبت به همیشه بهتر است. صبح تا بعد از ظهر ذهنم آنقدر می چرخد و می گردد تا جوابم را پیدا میکند. بله ،روزمرگی... البته ذهن آشفته ی من به تنهایی نمی توانست به این زودی به این نتیجه برسد وقتی توی صفحه ی اینستاگرام rahaay اتفاقات کوچک اما لذت بخش را می بینم تلنگر میخورم. یاد آن روزهای اولی که به اینجا آمده بودیم می افتم. یاد گلدان هایی که خریدم و گل کاشتم ، یاد پارچه ی سفید رنگی که دوختمش و تبدیل شد به یک رومیزی دلبر برای میز نهار خوری ام و همسرم که اصلاً دوستش نداشت و من عاشقانه دوستش داشتم. توی صفحه ی pichomohre هم عکس ها و ذوق زدگی هایش را می بینم یادم می افتد که من خیلی پر انرژی تر از آن ها هم بودم حتی ، نگاهی به وب لاگ قبلی ام می اندازم و از سرحال و پر از امید بودنم در آن روزهای سخت اول ازدواج سر ذوق می آِیم. اما حالا چه شده ؟! اصلاً مهم نیست. مهم اش این است که پیدا کردم آن چیزی را که از دست دادم. یک عالمه فکر و برنامه برای فردایم دارم. 

+ عکس فوق مربوط به هدیه ی اجباری است که همسرم به اجبار خودم برای عذر خواهی خرید. راستش از دیروز به خاطر رفتار همسرم دلگیر بودم و خودش هم فهمید و عذر خواهی کرد اما اینبار با اینکه اتفاق مهمی هم نیافته بود نمی خواستم خشک و خالی آشتی کنم. به همسرم گفتم باید برایم چیزی بخری تا آشتی کنم. (البته اصلاً باهم قهر نبودیم و فقط گاهی من یادش می انداختم که مثلاً قهر هستم)  همسرم که از کار آمد دستش خالی بود. من هم کماکان به قهر سوری ام ادامه دادم و همسرم در اوج خستگی رفت که برایم هدیه بخرد :)). اصلاً انتظار هدیه ی گران قیمت یا حتی قشنگ را در این شهر کوچک با چهارتا مغازه اش نداشتم. این سنجاب شد هدیه ی همسرم و یادگار یک روز خوب که همیشه یادم بماند که امروز برایم از لحاظ معنوی هم روز و شب خوبی بود. برای همین این سنجاب را خیلی خیلی دوست دارم و از دیدنش پر از انرژی های مثبت می شوم.راستش انگیزه ایی برای ساختن یک شب یلدای فوق العاده نیاز داشتم و همین برایم کافی بود.

+ ورزش کردن  ادامه دارد ولی هنوز بدنم شدیداً خام است و 15-20 دقیقه بیشتر نمی توانم ورزش کنم و بعدش مثل الآن عضله هایم درد می گیرد. ورزش من با دمبل است و روی تقویت عضلات کار میکند ولی من برای شروع دمبل را بیخیال شده ام و با همان دست خالی هم از نفس می افتم.

+ خانم مهندس به روز های خوب و پر انرژی اش بر میگردد.

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 14:00

عزیزممممم من عاشق سنجابم :دی
من کادوهای قهرم نود درصد مواقع خوراکیه:دی
هر وقت قهر میکنم منو باید ببره بیرون و منم در حالی که اخم دارم همچنان یه جایی که خوراکی خوشمزه داره رو انتخاب میکنم و هرچی دلم میخواد خوراکی میخرم =))

خیلی خوبه

sister دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 13:05

خیلی باحالی که به زور ازش هدیه میگیری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.